www.paltalk.com > Category: Middl East---> Iran---> Chat-Room: IranEmsal > @Emsal

30.1.06

بیانیۀ رضا پهلوی در مورد اعتصابات اتوبوسرانان شرکت واحد

هم میهنان عزیزم
کارجـنون رژیم اسلامی بـه راستی به تماشا کشیـده است. بـارزترین نمـود آن رفتاری است کـه مسئولان این رژیم از یک سو بـا مردم خود می کنند، و گردنکشی و جسارتی است که از سوی دیگر درتقابل با جامعۀ جهانی تدارک می بینند.چندی پیش جمعی از زحمتکشـان ملت مـا، یعنی راننـدگان شرکت واحـد اتـوبوسـرانی تهـران و حومه، برای استیفای بدیهی ترین حقوق صنفی خود ناگزیرشدند به کوششی جمعی دست بزنند، پـاسخ رئیس جمهوری کـه خـود را منتخب محـروم تـرین قشـرهـای جامعه می دانـد و بـه همین محرومان وعدۀ عدالت داده بود، فقط این بـود که گروهی از رهبران و گردانندگان این حرکت جمعی را به زندان انداخت، و مقاوم ترین شان یعنی منصور اوسانلو را در زندان و زیرفشارهاا و شکنجه هــای سخت نگاه داشت. راننــدگان شرکت واحـد اتوبوسرانی، کـه از محروم تـرین و زحمتکش ترین اقشار جامعۀ ما هستند، برای رهایی رهبـرشان و رسیدن بـه مطالبــــات صنفی خویش نـاچار شده انـد اعلام اعتصاب کننـــد. پاســخ مجــدد نظام اسلامی بـه ایـن درخـــواست دستگیری دوبارۀ جمعی از فعالان کارگری این قشرمحروم است.حال به وجه دیگرواقعیت این رژیم توجه کنید. نظامی که مطالبات صنفی بـرحق محــروم ترین قشرهای ملت ما را با زندان و شکنجۀ افراد پاسخ می دهد، باکی از آن ندارد که همۀ توان مالی کشور را برای رسیدن به چیزی که خود آن را دستیابی به تکنولوژی هستـه ای می نامد بسیــج کند؛ رئیس جمهورش به دیدار سران گروه هایی می رود که جامعۀ جهانـی آن ها را بــه عنوان گروه های تروریستی می شناسد، و در نشست خود با آنان وعدۀ همه گونه حمایت های مالی می دهد؛ و به محض بازگشت به کشور نیز پذیـــرای قدوم نــامبارک یکی از پلیدتریــن چهره هــای سرشناس تروریستی در کشورهمسایۀ ما عراق می شود که به امید دریافت کمک های بیشتر به تهران سفرکرده است. و شگفت انگیزتر از همه این است که همین به اصطلاح رئیس جمهور از تحریک آشکار جامعۀ بین المللی به رویارویی و زمینه چینی برای ایجاد درگیری با دنیای غرب ابایی ندارد: نخستین شعار سیاسی خمینی پس از ورود به کشور را، که خواستار نابودی اسرائیل شده بود، بارها و به گونه ای بی سابقه تکرار می کند؛ منکر فجایعی است که در جریـــان جنگ جهانی دوم از سوی نازیان بر قوم و ملت یهود روا داشته شد، و همزمان با این رجزخوانـــی ها برای دهن کجی هرچـــه بیشتر به جامعۀ جهانی به دیــدار رئیس جمهوری می رود که از سوی مراجع جهانی به دست داشتن در قتل یک رهبرسیاسی در کشورهمسایۀ خود متهم است.هم میهنان عزیزم،این گونه بی کفایتی در تامین ضروری ترین خواست های مردم مــا، و سرکوب بی محابـای این مردم از یک سو، همراه با یکه تازی های مبارزطلبانه در سیاست خارجی در عین بی اعتنایی به اصول بدیهی دیپلماسی و روابط مسالمت آمیز بـا جهان، از سوی دیگر، از جانب سردمداران این رژیم آیا پدیده ای تازه و شگفت انگیزاست؟ به هیچ وجه، تازگی ندارد زیــرا ادامۀ چشم و گوش بستۀ راهی است که رهبر و بنیان گذار این رژیم ترسیم کرده است. مگرایشـان نبودنــد که همـۀ دستآوردها آزادی گستربشریت را تنها درقالب به قول خودشــان فرهنگ مبتذل غربـی می دیدند، که از نظر ایشان باید یکسره کنارگذاشته شود. مگرایشان نبودند که شعار معروف اسرائیل نابود باید گردد را به زبان آوردند؟ مگر همین شعار نیست که هرسال بربدنـــۀ موشک های نظامی در رژه های نیروهای مسلح جمهوری اسلامی در تمام ایــن سالیان گذشتــه در برابــردوربین هــای رسانه های بین المللی به نمایش گذاشته شده است؟ از این ها بالاتر، مگر در قانون اساسی همین نظام اسلامی نیست کـه سخــن از «ارتش مکتبــی» و رسالت آن برای "جهـــاد در راه خـــدا و گسترش حاکمیت قانون خدا درجهان" رفته است؟ کجای این ها تازگی دارد وآقای احمدی نژاد چه چیزی را از خود درآورده است؟ پاسخ این سئوال را باید روسای تشخیص مصلحت و اعضـــای خبرگان رهبری بدهند که اینک خود را سراسیمه و نگران وضع نظام نشان می دهند درحالی که بنیاد نظام شان از روز اول برهمین مبنا بوده و خود نیز از همان آغاز تا امروز، در همین مسیر پیش رفته اند، ولو با ظاهری آراسته تر و مردم فریبانه تر. این ها نه تنها تازگی نـدارد بلکه بـه هیچ وجه شگفت انگیز هم نیست. شگفتی اگــر بـاشد – که هست – در رفتار جـامعۀ بین المللی است، که در مقابل واقعیت عــریان رژیمی تا این حد گستاخ و بی اعتنا به حقوق مردم خــود، و مهاجم نسبت به ارزش های انسانی و آرمان های بشری، بیش از ربع قرن است که ساکت نشسته اند ، و بـه گروگانگیری ۴۴۴ روزۀ دیپلمات هایشــان، به انفجار مراکزشــان در لبنـان و کشته شدن فجیــع شهرونــدانشان در لبـنان و عــربستان، بـــه تشویق و تحریک و حمایت از اقــدامات تــروریستی و کشتن بی گناهان در دیگرنقاط جهان تا بـه امروز عکس العمل قاطعی نشان نـداده اند. کجا بودند مدعیــان حقوق بشر و فرهنگ انسانـیت هنگامی که هــزاران تــن از هم میهنان ما در زندان های رژیم درعرض مدت کوتاهی به فتوای آقای خمینی به بدترین وضعی اعدام شدند؟اکنون که طشت رسوایی نیــات پنهانـی رژیم برای دستیابی بـه سلاح هسته ای بــر سرهربــام و برزنی به صدا درآمده راهی که به ذهن بعضی از سیاست گذاران غرب می رسد حملۀ نظامی و بمباران تاسیسات هسته ای ایران است، بدون توجه بــه این واقعیت آشکار که چـرا سـران رژیم اسلامی آگانه زمینــۀ چنین حملاتی را می چینند، و چگونــه است که با سخنان تند و حرکـات به ظاهر محاسبه نشدۀ خود جامعۀ جهانی را به مبارزه می طلبند؟ چرایی این قضیه روشن است:نظامی که قادر به پاسخگویی به نیازهای مردم اش نیست و بی کفایتی و فسادش دیگرجایی برای او در اذهان مردم باقی نگذاشته است، چه چاره ای جز روی آوردن به ماجراجویی بین المللی و توسل به داروی آرام بخش فاجعۀ صحرای کربلای خود دارد؟هم میهنان من،جسارت مسئولان این نظام و بی اعتنایی آنها به حقوق ما مردم و به موازین بین المللی ریشه در ذهنیت فاجعه پرست و فاجعه جــوی رهبــران این نظـام دارد که قرن هــاست در ذکرمصیبت و تخدیر بر روح و جان مردمان تبحر و تسلط یافته اند، و اکنون تحریک غرب به حملۀ نظامی را یگانه راه ادامۀ حیات نظام سراپا ظلم و فساد خود می بینند.هم مینهان عزیزم،توهین به مقدسات دیگر مردمـان و اهانت بـه اصول اعتقادی و پرچـم ملی آنـان، اگر در دنیای گذشته چاره ای جز جنگ و جدال نداشت در جهان متمـــدن امروز، کـه به نهادهای بین الملـلیمجهزاست، راه حل های دیگری دارد. اگر مدعیــان فرهنگ آزادی بـه راستی بخواهند و ارادۀلازم برای این کــار را داشته باشند بـه آسانی می توانند گروگان گیـران، بمب گـذاران و پـرچم سوزان های بی اعتنا به حقوق بین المللــی را بدون توسل به اقدامات نظـامی سرجـای خودشانبنشانند:با طردشان از جامعۀ بین المللی، با بستن راه های رفت و آمد و تجارت به روی آنـان و بیـرون کردن نمایندگانشان از مجامع جهانی، با به رسمیت نشناختن رسمی و بین المللی آنها تا زمانی که حقوق ملت خود و موازین بین المللی را به رسمیت نشناخته اند. با کمک به مردمان زیـر سلطه و ستم این گونـه حکومت هــای جابر برای رساندن صـدا و پیام آزادی به مردم و رسانـدن فریاد مظلومیت مردم به مجامع جهانی و به گوش افراد دیگر ملت ها. این هاست راه های رهایی شما هم میهنان من از ستم نظام آخونــدی، راه هایی که در پیش گرفته نخواهد شــد مگر آن کــه شما آغازگر پیمودن آنها باشید.هم میهنان عزیزم،کارگران شرکت واحـد برای رسیدن به بدیهــی ترین حقــوق صنفی خودشــان مبارزه می کنند. مبارزۀ آنها مبارزۀ ماست. حقوق آنها حقوق ماست. اگر در برابـر مبارزۀ آنها بی تفاوت بمانیم چگونه می توانیم از جامعۀ جهانی انتظارکمک برای رهایی از ستم ملایان و رسیدن به آزادی را داشته باشیم؟
خداوند نگهدار ایران باد
رضا پهلوی

28.1.06

بحران اتمی و وظيفه اپوزيسيون به چهار زبان

دكتر حسين باقرزاده
از هموطنان مسًول تقاضا میشود متن ترجمه شده را به ارگانهای دولتی واحزاب وتشکلات ایرانی و خارجی جهت اطلاع ارسال نمایید
////////////////////////////////////////////////// نگرانی‌های جامعه جهانی در مورد برنامه‌های اتمی جمهوری اسلامی، و واكنش رژيم ايران به اين نگرانی‌ها، به وضعيتی تنش‌آور و خطرناك منجر شده است كه ثبات و صلح در خاورميانه و جهان را تهديد می‌كند.ما، به عنوان ايرانيان مسئول با گرايش‌ها و ديدگاه‌های سياسی مختلف، مايليم مواضع مشترك خود را در باره اين مسئله حياتی بين‌المللی ابراز كنيم و تفاهم بين‌المللی و حمايت از اين مواضع را بخواهيم.١ - ما قاطعانه به حق انكارناپذير مردم ايران بر دست‌آوری و بهره‌گيری از دانش و فنآوری هسته‌ای برای مقاصد صلح‌آميز اعتقاد داريم.٢ - ما گسترش سلا‌ح‌های هسته‌ای را خطر بزرگی برای صلح جهانی‌می‌دانيم، و از قرارداد منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای و ساير ابتكارات بين‌المللی برای كنترل آن حمايت می‌كنيم. ٣ - ما سلاح‌های هسته‌ای را سلاح كشتار جمعی می‌شناسيم كه كاربرد آن‌ها اخلاقا محكوم است و به لحاظ قانونی دفاع‌ناپذير، و از همه تلاش‌های بين‌المللی در جهت خلع سلاح هسته‌ای و نابود كردن همه سلاح‌های هسته‌ای حمايت می‌كنيم.٤ - ما فعاليت‌های مخفيانه هسته‌ای جمهوری اسلامی در گذشته را محكوم می‌كنيم و خواهان شفافيت كامل برنامه‌های هسته‌ای ايران هستيم و از اين خواسته حمايت می‌كنيم.٥ - ما نسبت به اهداف واقعی رژيم ايران در برنامه‌های هسته‌ای آن بدگمانيم، و در نگرانی‌های جامعه بين‌المللی در اين مورد شريكيم. ما معتقديم كه در فقدان يك نظام دموكراتيك در ايران، و با توجه به اهداف و مقاصد اعلام‌شده جمهوری اسلامی، رژيم حاكم در جلب اعتماد جامعه بين‌المللی در مورد برنامه‌های اتمی‌اش ناتوان است. ٦ - ما معتقديم كه توقف برنامه غنی‌سازی در ايران به توانايی‌های ايران در صنايع هسته ای صدمه نخواهد زد. ايران ذخاير بزرگی از تخصص و دانش در صنايع هسته‌ای در داخل و خارج كشور دارد، و در يك ايران دموكراتيك می‌توان از اين ذخاير برای كار در يك برنامه شفاف هسته‌ای برای مقاصد صلح‌آميز بهره گرفت. ٧ - در اين شرايط و برای تخفيف نگرانی‌های‌ بين‌المللی در باره برنامه‌های اتمی ايران، ما از فراخوان اتحاديه اروپا به رهبری بريتانيا، فرانسه و آلمان برای توقف كامل برنامه غنی‌سازی در ايران به ازای تامين همه مواد و فنآوری لازم برای برنامه انرژی هسته ای حمايت می‌كنيم.٨ - ما قويا با هر نوع دخالت نظامی در ايران مخالفيم و چنين عملی را تهديدی برای دموكراسی‌در ايران و امنيت منطقه می‌دانيم، و از جامعه جهانی‌می‌خواهيم كه امكانات خود را به جای كاربرد در راهكارهای‌نظامی، از طريق اپوزيسيون دموكراسی خواه ايران برای تحول دموكراتيك در ايران به كار گيرند. ٩ - ما قاطعانه معتقديم كه تغيير دموكراتيك در ايران بهترين تضمين‌كننده حل بن‌بست جهانی در مورد برنامه هسته‌ای ايران است. ما جامعه جهانی را به حمايت از مبارزه مردم ايران برای‌دموكراسی و حقوق بشر، به عنوان وسيله حل مسئله برنامه هسته‌ای، فرا می‌خوانيم
/////////////////////////////////////////////////////////////////////////
The concerns of the international community about the nuclear programs of the Islamic Republic of Iran, and the response by the Iranian regime to these concerns, have resulted in a tense and dangerous situation detrimental to the stability and peace in the Middle East and far beyond.We as concerned Iranians of diverse political outlooks and tendencies wish to express our common positions on this vital international issue and plead for international understanding and backing of these positions.1.We firmly believe in the inalienable right of the Iranian people to acquire and exploit nuclear technology and know-how for peaceful purposes. 2. We regard proliferation of nuclear weapons as a major threat to the world peace, and support the international Non-Proliferation Treaty and other peaceful international initiatives for controlling the spread of nuclear weapons. 3. We regard the nuclear weapons as weapons of mass destruction whose use are morally deplorable and legally indefensible, and support all international efforts for nuclear disarmament and the elimination of all nuclear weapons. 4. We condemn the clandestine nuclear activities of the Islamic Republic of Iran in the past, and call for and support full transparency of Iran’s nuclear programs. 5. We are suspicious of the true aims of the Iranian regime in its nuclear program, and share the concerns of the international community in this regard. We are of the opinion that in the absence of a democratic system in Iran, and with the stated aims and intentions of the Islamic Republic, it is incapable of securing the trust of the international community in its nuclear program. 6. We are of the opinion that a halt in the enrichment program in Iran would not harm Iran’s capability in the nuclear industry. Iran has a great pool of expertise and know-how in the nuclear industry both inside and outside Iran, and in a democratic Iran these can be called upon to work on a transparent nuclear program for peaceful purposes. 7. In the circumstances and in order to alleviate the international concerns about Iran’s nuclear program, we support the call by the European Union led by Britain, France and Germany for a complete halt to the enrichment program in Iran in exchange for the supply of all necessary materials and technology for Iran’s nuclear power program. 8. We strongly oppose any military intervention in Iran and regard such action as detrimental to democracy in Iran and peace and security in the region, and plead to the world community to channel all its resources through the Iranian democratic opposition for change in Iran rather than through the military means. 9. We firmly believe that democratic change in Iran is the best guarantor for solving the international impasse over Iran’s nuclear program. We call on the international community to support the Iranian people’s campaign for democracy and human rights as a means to solve the nuclear program issue.
///////////////////////////////////////////////////////////////////////////
Die Sorge der internationalen Gemeinschaft über das nukleare Programm der Islamischen Republik Iran und die Antwort durch das iranische Regime auf diese Befürchtungen, haben zu einer spannungsgeladenen und gefährlichen Situation geführt, die die Stabilität und den Frieden im Mittleren Osten und in der Welt bedroht. Wir als verantwortungsbewusste Iraner mit unterschiedlichen politischen Ansichten und Tendenzen möchten unsere gemeinsame Position zu dieser lebenswichtigen internationalen Angelegenheit ausdrücken und setzen uns für eine internationale Verständigung und die Unterstützung für die nachfolgenden Standpunkte ein. 1. Wir glauben fest an das unübertragbare Recht der iranischen Bevölkerung, nukleare Technologie und Fachwissen für friedliche Zwecke zu erwerben und zu nutzen. 2. Wir sehen die Verbreitung von nuklearen Waffen als eine Hauptbedrohung für den Weltfrieden und unterstützen die internationalen Abkommen zur Nichtverbreitung sowie andere friedliche internationale Initiativen um die Verbreitung nuklearer Waffen zu kontrollieren. 3. Wir betrachten die nuklearen Waffen als Waffen zur Massenvernichtung, deren Anwendung moralisch beklagenswert und rechtlich nicht zu verteidigen ist, und unterstützen alle internationalen Anstrengungen zur nuklearen Abrüstung und zur Beseitigung aller nuklearen Waffen. 4. Wir verurteilen die geheimen nuklearen Aktivitäten der Islamischen Republik Iran in der Vergangenheit und fordern und unterstützen die volle Transparenz des Iranischen Nuklearprogramms. 5. Wir sind gegenüber den wirklichen Zielen des Iranischen Regimes bei seinem nuklearen Programm misstrauisch und teilen diesbezüglich die Sorge der internationalen Gemeinschaft. Wir sind der Meinung, dass es aufgrund des Fehlens eines demokratischen Systems im Iran und aufgrund der angegebenen Ziele und Absichten der Islamischen Republik unmöglich ist, das Vertrauen der Internationalen Gemeinschaft in das nukleare Programm zu sichern. 6. Wir sind der Meinung, dass ein Stopp des Programms zur Anreicherung von nuklearem Material im Iran nicht die Fähigkeiten der nuklearen Industrie im Iran schädigen würde. Der Iran hat einen großen Pool von Experten und Fachwissen in der nuklearen Industrie innerhalb und außerhalb des Irans, und in einem demokratischen Iran könnten dieser genutzt werden, um für ein transparentes nukleares Programm mit friedlichem Zweck zu arbeiten. 7. Unter diesen Umständen und um die internationale Sorge über das iranische Nuklearprogramm zu vermindern, unterstützen wir den Aufruf der Europäischen Union, angeführt von Großbritannien, Frankreich und Deutschland für einen kompletten Stopp des Programms zur Anreicherung nuklearen Materials im Iran und für die Versorgung des Irans im Gegenzug mit allen notwendigen Materialien und Technologien für eine friedliche Nutzung der Kernenergie. 8. Wir sind strikt gegen jegliche militärische Intervention im Iran und betrachten eine solche Aktion als schädlich für die Demokratie im Iran und für den Frieden und die Sicherheit in der Region, und wir appellieren an die Weltgemeinschaft, alle ihre Möglichkeiten durch die Iranische demokratische Opposition eine Veränderung im Iran herbeizuführen, auszuschöpfen und nicht militärisch vorzugehen. 9. Wir glauben fest, dass der demokratische Wandel im Iran der beste Garant ist, die international auswegslose Lage bezüglich des iranischen Nuklearprogramms zu lösen. Wir fordern die internationale Gemeinschaft auf, den Kampf der iranischen Menschen für die Demokratie und die Menschenrechte als Mittel zur Lösung des Problems des Nuklearprogramms zu unterstützen.
/////////////////////////////////////////////////////////////////////////
La preocupación internacional sobre el programa atómico del gobierno islámico de Irán y la reacción del régimen Iraní ha aumentado esta preocupación en oriente medio y en el mundo entero, Nosotros como el Pueblo responsable Iraní divulgamos nuestro sincero deseo de la paz y respetar los derechos internacionales y rechazar todos los actos del régimen actual de IRAN A continuación les detallo las opciones: 1- El uso de la energía atómica en fines pacíficos e energéticos es un derecho del pueblo Iraní. 2- El pueblo Iraní rechaza rotundamente el desarrollo de las armas nucleares de destrucción masiva y apoya las normativas internacionales de prohibición de armas de destrucción masiva. 3- El pueblo Iraní reconoce que el armamento nuclear es un armamento de destrucción masiva y apoya el rechazo internacional de prohibir y no de proliferación de dicho armamento por parte de ningún país. 4-El pueblo Iraní condena las actividades ocultas anteriores y posteriores del régimen islamista y desea la aclaración de las actividades realizadas en el país en el seno internacional. 5- El pueblo Iraní no cree en los fines nucleares pacíficos del gobierno islámico de Irán y se ve tan afectado como el resto del mundo y sabe que el gobierno actual no puede conseguir ningún apoyo internacional para poder seguir desarrollando su programa nuclear. 6- El pueblo Iraní esta convencido que la paralización de programas nuclear no perjudica actualmente las necesidades del pueblo y que se puedan continuar el conocimiento y desarrollo de energía atómica bajo un gobierno democrático y responsable 7- El pueblo Iraní ofrece su apoyo incondicional a llamamiento del conjunto Europeo compuesto por Inglaterra, Francia, e Alemania para paralización completa de las programas nucleares del gobierno Iraní. 8- El pueblo Iraní rechaza rotundamente cualquier intervención militar a IRAN ya que lo considera una amenaza para la democracia en Irán y peligrar la situación regional y pide a todos los medios internacionales apoyar a la oposición en vez de planear un ataque militar. 9- El pueblo iraní esta convencido del cambio de gobierno actual y sabe que solo con democracia se solucionara el problema nuclear en Irán y pide a todas las naciones el apoyo al pueblo Iraní para conseguir la democracia, derechos humanos, etc.

27.1.06

روایت قتل زنده یاد پیروز دوانی

روایت قتل زنده یاد پیروز دوانی

بیانیه فدراسیون دانشجویان مدافع صلح و حقوق بشر

بیانیه فدراسیون دانشجویان مدافع صلح و حقوق بشر در اعتراض به سرکوب گسترده جنبش دانشجویی
جریان نظامی حاکم بر دولت این روزها در عین تمامیت خواهی و اعمالی بس جاهلانه که هیچ سودی جز جنگی خانمانسوز برای ایران ندارد تمام تلاششان را برای خاموش کردن نهاد منتقد و پرسشگر دانشگاه به کار گرفته اند و در این رهگذر تنها آنانی حق حیات دارند که لیاقت خود را در تلاش برای بروی کارآوردن دولت حاکم در انتخابات گذشته نشان داده اند. هجم برخوردهایی قضایی، امنیتی و انضباطی در این چند ماه به حدی زیاد شده است که اکثر فعالان دانشجویی را شامل شده است. جریان حاکم با استفاده از بازوهای نظارتی و امنیتی خود در دانشگاهها از یک سو و ازسوی دیگر قوه قضائیه در فصل جدیدی که احساس می شود در باب برخورد با جنبش دانشجویی ورق می خورد، با فشارهای امنیتی و قضایی، صدور احکام انضباطی برای دانشجویان و فعالان دانشجویی، توقیف نشریات دانشجویی و برخورد با تشکل های دانشجویی مستقل را آغاز نموده است ،در هفته های اخیر قوه قضائیه با ارسال احضاریه و یا تائید احکامی که گاها موضوع آنها برای سالهای گذشته بوده است برای علی افشاری ، عبدالله مومنی ، مهدی امینی زاده ، امیرفرشاد ابراهیمی ، احمد فرجی ، اکبر عطری ، امیر بلالی ، رضا دلبری ، آرش خاندل، محمد جواد درودکشان، سیامک نادعلی، عباس حکیم زاده و عابد توانچه حکیم زاده ، امین قلعه ای، محمد امین مهوش و احمد میرزایی ، محمد مهدی احمدی، نادر دیناری و روح الله زالی مقدم ، فرید مدرسی، آرمین سلماسی ، رضا دلایی میلان، حسین خدایاری و سعید اردشیری آنها را به حبسهای تعزیری و تعلیقی و یا محرومیت از تحصیل محکوم نموده اند . ماشین تهدید و سرکوب فعالان جنبش دانشجویی البته اینبار فقط به فعالان جنبش دانشجویی در داخل کشور نپرداخته بلکه در حد وسیعی به تهدید و ارعاب دانشجویان ایرانی در خارج از کشور نیز پرداخته : امیر آسمانی دانشجوی دانشگاه پاریس ضمن احضار به سفارت جمهوری اسلامی در فرانسه مورد و تهدید به بازگشت به ایران قرار گرفته ، سامان دادمان دانشجوی دانشگاه فرایه برلین به سفارت ایران در برلین احضار شده و مورد تهدید برای فعالیتهای خویش قرار رفته ، نامبرده در راه بازگشت از سفارت ایران در برلین مورد حمله سه مهاجم قرار گرفته و بشدت زخمی و مجروح گردیده وپس از آن با یاری پلیس روانه بیمارستان می گردد ، امیر فرشاد ابراهیمی نیز دانشجوی دانشگاه خاورمیانه آنکارا ضمن آنکه بارها و بارها مورد تهدیدات پیدا و پنهان عوامل امنیتی جمهوری اسلامی قرار گرفته با یورش به محل اقامتش تمامی اسناد و مدارک شخصی و گروهی وی را به سرقت برده و همچنین مازیار نانبده ، دانشجوی دانشگاه تکنیکی استانبول هنگام بازگشت به ایران در فرودگاه ارومیه مورد بازجویی و تهدید قرار گرفته است ، پاسپورت وی توقیف گردیده و پس از بازجویی واخذ تعهد در اداره کل اطلاعات ارومیه پاسپورت وی را عودت نموده .جریان تمامیت خواه و اقتدار گرا در این فاز عملیاتی مشترک خود تنها به سرکوب دانشجویان بسنده ننموده بلکه در صدد خفه نمودن صدای دانشجویان نیز می باشد و بسیار نشریات دانشجویی در همین ایام توقیف شده و فراتر از آن بسیار دفاتر آنان را نیز در دانشگاهها که با نظارت شدید امنیتی به فعالیت ادامه می دهند را نیز تعطیل نموده : دفاتر انجمن اسلامی دانشجویان لرستان، علوم پزشکی کاشان، دانشگاه اصفهان و علوم پزشکی و دانشگاه رجایی با حکم هیات نظارت از ادامه فعالیت بازمانده اند. هیات نظارت دانشگاه گیلان با تذکری چارچوب فعالیت برای انجمن گیلان تعیین کرده است . نشریات دانشجویی یکی دیگر از ابزارهای دانشجویی است که تحت فشار قرار و توقیف قرار گرفته است .با نگاهی به آنچه که این روزها بر جنبش دانشجویی ایران می گذرد به راحتی میتوان تصور کرد که عزم جدی حاکمان جمهوری اسلامی این روزها بر ایجاد خفقان در دانشگاهها و فعالان جنبش دانشجویی می باشد و همانطور که در بدنه جامعه آرزوی همیشگی یکدست شدن حاکمیت را تحقق دادند در دانشگاهها نیز با خاموش کردن صدای دگراندیشان بر آنند تا فضایی یکدست و چاپلوس مابانه نه منتقدانه را ایجاد نمایند . فدراسیون دانشجویان مدافع صلح و حقوق بشر دفاع از جنبش دانشجویی و دانشجویان را اولین وظیفه ذاتی و حیاتی خود می داند و ضمن مورد توجه دادن تمام نهادهای نظارتی و حقوق بشری به فشاری که بر دانشجویان و جنبش دانشجویی ایران می رود ، به شخص اول جمهوری اسلامی و روسای هر سه قوه و مدیران آموزش عالی کشور نسبت به تداوم روند فعلی هشدار می دهد و اعلام می نماید که برخورد با جنبش و فعالان دانشجویی میتواند پایانی بر فعالیتهای آشکارا و قانونی دانشجویان باشد و آغازی بر مبارزاتی که دیگر در آن با زبان قانون و گفتمان با جمهوری اسلامی سخن گفته نشود. شورای مرکزی فدراسیون دانشجویان مدافع صلح و حقوق بشر

20.1.06

کارنامه حقوق بشر ايران در سال ٢٠٠٥

گزارش سالانه ديده‌بان حقوق بشر، بخش ايران کارنامه حقوق بشر ايران در سال٢٠٠٥
احترام به مبانی حقوق بشر در ایران بخصوص آزادی بیان و عقیده در سال ٢٠٠٥ تنزل یافته است. حکومت بطور مرتب از شکنجه و سوء برخورد‌هایی نظیر حبس‌های انفرادی بلند مدت برای تنبیه ناراضیان استفاده می‌کند. قوه قضائیه که به رهبر ایران آیت الله علی خامنه‌ای پاسخگو است مرکز بسیاری از موارد جدی نقض حقوق بشر بوده است. عوامل این موارد آنچه ایرانیان "نهادهای موازی" می‌خوانند هستند: گروه‌های شبه نظامی و نیروهای اطلاعاتی لباس شخصی دست به حملات خشونت آمیز علیه تجمعات مسالمت آمیز زده، سرویس‌های اطلاعاتی زندانی سری و مراکز بازجویی غیرقانونی در اختیار دارند. رئیس جمهور محمود احمدی‌نژاد که در ژوئن ٢٠٠٥ انتخاب شد کابینه‌ای تحت سلطه اعضای سابق نیروهای اطلاعاتی امنیتی تشکیل داد. برخی از اعضای کابینه متهم به دست داشتن در نقض‌های جدی حقوق بشر نظیر قتل روشنفکران ناراضی طی بیست و شش سالی که از تاسیس جمهوری اسلامی ایران می‌گذرد هستند.آزادی بیان و عقیدهمقام‌های ایران از آوریل ٢٠٠٠ که حکومت بستن روزنامه‌ها و زندانی کردن خبرنگاران و روزنامه نگاران را آغاز کرد، بطور سیستماتیک آزادی بیان و عقیده را سرکوب کرده‌اند. در نتیجه روزنامه‌های مستقل بسیار معدودی باقی مانده‌اند و آنها نیز در حال خودسانسوری شدیدی هستند. بسیاری از نویسندگان و روشنفکران یا از کشور خارج شده اند، یا در زندان هستند و یا از انتقاد دست کشیده‌اند. مقام‌های ایران در طی سال ٢٠٠٥ وب سایت‌ها و خبرنگاران اینترنتی را به منظور جلوگیری از انتقال اخبار و اطلاعات از طریق شبکه اینترنت مورد هدف خود قرار داده‌اند. قوه قضائیه از سپتامبر تا نوامبر ٢٠٠٤ بیش از بیست وبلاگ نویس و روزنامه نگار اینترنتی را حبس و شکنجه کرده و در سلولهای انفرادی طولانی مدت قرار داد. حکومت بطور سیستماتیک وب سایت‌هایی که حاوی اخبار و تحلیل‌های سیاسی از داخل و خارج ایران هستند را مسدود می‌کند. در دوم فوریه ٢٠٠٥ دادگاهی در استان گیلان آرش سیگارچی را بعلت نوشته‌های خود بر روی شبکه اینترنت به چهارده سال زندان محکوم کرد. در اوت ٢٠٠٥ قوه قضائیه یک وبلاگنویس دیگر بنام مجتبی سمیعی نژاد را به خاطر "اهانت" به رهبران ایران به دو سال زندان محکوم کرد. شکنجه و بد رفتاری در حبسبدنبال بسته شدن روزنامه‌ها و مجله‌های مستقل و سرکوب گزارش‌های مربوط به نقض حقوق بشر رفتار با محبوسین زندان اوین و سایر مراکز حبس که بطور مخفیانه تحت نظر قوه قضائیه و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اداره می‌شوند وخیم تر شده است. مسئولین افرادی را که بدلیل بیان صلح آمیز دیدگاه‌های سیاسیشان زندانی شده‌اند مورد شکنجه و بدرفتاری قرار داده‌اند. قضات اغلب اعترافات اجباری را می‌پذیرند. مسئولین از انفرادی‌های طویل المدت که اغلب در سلولهای زیرزمینی صورت می‌گیرند برای گرفتن اعترافات اجباری (که بطور ویدئویی ضبط می‌شوند) و نیز اخذ اطلاعات مربوط به همکارانشان استفاده می‌کنند. انفرادی‌های طویل المدت توام با عدم امکان دسترسی به وکیل فضائی ایجاد می‌کند که در آن زندانیان هیچ راهی برای مقابله با نحوه برخورد با آنان در زندان ندارند.قوه قضائیه در ژوئیه ٢٠٠٥ با انتشار یک گزارش داخلی نقض‌های جدی حقوق بشر از جمله استفاده وسیع از شکنجه، حبس‌های غیرقانونی و تکنیک‌های بازجویی خشونت‌آمیز را پذیرفت. اما قوه قضائیه بدنبال این یافته‌ها دست به هیچ اقدامی نزد و هیچ فردی را مسئول نشناخت. معافیت از مجازاتهیچ مکانیزمی برای نظارت و بررسی موارد نقض حقوق بشر توسط مامورین حکومتی وجود ندارد. بستن روزنامه‌های مستقل در ایران به ادامه جو معافیت از مجازات کمک کرده استدر طی سالهای اخیر استشهادهای علنی بسیاری از زندانیان و محبوسین سابق حاکی از دخالت مدعی العموم تهران سعید مرتضوی و دفتر او در برخی از بدترین موارد نقض حقوق بشر بوده است. با وجود شواهد گسترده‌ای که وجود دارند مرتضوی مسئول حبس‌های غیرقانونی، شکنجه محبوسین و گرفتن اعترافات دروغین شناخته نشده است. ماجرای قتل زهرا کاظمی عکاس و روزنامه نگار ایرانی کانادایی که در هنگام حبس توسط قوه قضائیه و نیروهای امنیتی زیر نظر مرتضوی در ژوئن ٢٠٠٣ صورت گرفت همچنان حل نشده باقی مانده است. وکلای مدافع خانوده کاظمی اظهار داشته‌اند که علاوه بر علائم شکنجه نظیر شکستگی بینی و انگشتان دست و پا، ضربات سنگینی در هنگام حبس اولیه زهرا کاظمی در واحد اطلاعات زندان اوین در ٢٣ ژوئن سال ٢٠٠٣ و نیز ضربه دیگری سه روز بعد در زمان بازجویی توسط مرتضوی به سر او وارد آمده است. بر اساس گزارش‌های کالبد شکافی انجام شده کاظمی در اثر ضربات سنگین سرش فوت کرده است. بدنبال تقاضای تجدید نظر وکلای مدافع خانواده کاظمی جلسه تجدید نظری در ژوئیه ٢٠٠٥ تشکیل شد که طی آن این وکلا از قوه قضائیه خواستار رسیدگی به اتهامات قتل عمد شدند. اما قاضی این تقاضا را رد کرد. قوه قضائیه تاکنون هیچ اقدامی برای شناسایی یا تعقیب افرادی که مسئول قتل کاظمی هستند انجام نداده است. مدافعین حقوق بشردر سال ٢٠٠٥ مقام‌های ایران آزار و اذیت وکلا و مدافعین مستقل حقوق بشر را تشدید کرده تا به این ترتیب مانع علنی شدن و پیگیری موارد نقض حقوق بشر شوند. قوه قضائیه در ژانویه ٢٠٠٥ شیرین عبادی برنده جایزه صلح نوبل را بدون ذکر اتهام‌های او احضار کرد. پس از آنکه او این احضار را غیرقانونی خواند و بدنبال اعتراضات جامعه جهانی قوه قضائیه نیز این دستور را لغو کرد. در ژوئیه گذشته پس از آنکه عبادی چند مورد مشهور نقض حقوق بشر را علنی کرد، مقام‌های ایران مجددا او را تهدید به دستگیری کردند. در ٣٠ ژوئیه قوه قضائیه عبدالفتاح سلطانی وکیل و عضو کانون مدافعان حقوق بشر را محبوس کرد. این حبس پس از آن صورت گرفت که سلطانی و عبادی نسبت به عدم اقدام قوه قضائیه در پرونده زهرا کاظمی اعتراض کردند. هیچ تفهیم اتهام رسمی علیه سلطانی صورت نگرفته است. بنظر می‌رسد که قوه قضائیه از حبس غیرقانونی سلطانی بعنوان شیوه‌ای برای ارعاب و سکوت سایر وکلا و مدافعین حقوق بشر استفاده می‌کند. اکبر گنجی ناراضی و روزنامه نگار برجسته که نقش مقام‌های عالیرتبه حکومتی را در قتل نویسندگان و روشنفکرانی در سال ١٩٩٨ بر ملا کرد ششمین سال حبس خود را در زندان می‌گذراند. اقلیت‌هااقلیت‌های دینی و قومی ایران مشمول تبعیض و در برخی موارد آزار و اذیت هستند. جامعه بهائیان همچنان از عبادت و شرکت در آئین‌های دینی خود بطور علنی محرومند. در آوریل ٢٠٠٥ و بدنبال انتشار یک نامه منسوب به محمد علی ابطحی مشاور رئیس جمهور وقت محمد خاتمی مبنی بر طرح دولت برای کاهش جمعیت اقوام عرب در خوزستان، موجی از اعتراضات استان جنوبی خوزستان را که شامل قریب دو میلیون ایرانی عرب تبار می‌باشد فراگرفت. این درگیری‌ها بدنبال شلیک گلوله توسط نیروهای امنیتی برای پراکنده کردن تظاهرکنندگان در اهواز به خشونت کشیده شده و به سایر نقاط خوزستان نیز سرایت کرد. یک روز بعد ابطحی و سایر مقام‌های حکومتی این نامه را جعلی خواندند. در طی این درگیری‌ها نیروهای امنیتی دستکم پنجاه تظاهرکننده را کشته و صدها تن را نیز دستگیر کردند.در ژوئیه ٢٠٠٥ نیروهای امنیتی شیوان قادری یک فعال کرد را در مهاباد به قتل رساندند. بدنبال این واقعه اعتراضاتی در شهرهای مختلف کردستان صورت گرفت که طی آن از حکومت خواسته شد قاتلین قادری را دستگیر و محاکمه کند. نیروهای حکومتی این اعتراضات را فرونشانده و دستکم هفده تن را کشته و تعدادی از روزنامه نگاران و فعالین کرد را دستگیر کردند. در اکتبر ٢٠٠٥ این افراد با گذاردن وثیقه آزاد شدند. بازیگران بین المللی کلیدیسیاست اتحادیه اروپا در قبال ایران در سال ٢٠٠٥ متمرکز بر مذاکره بر سر برنامه‌های هسته‌ای این کشور بود و نگرانی در مورد حقوق بشر موضوعی ثانوی بود. اتحادیه اروپا قول داده است که پیشرفت در همکاری‌ها با ایران را مشروط به احترام تهران به حقوق بشر نماید، اما تاکنون نتیجه چندانی حاصل نشده است. استرالیا و سوئیس نیز با ایران "گفت وگو در زمینه حقوق بشر" دارند اما تاکنون هیچ معیاری برای برآورد پیشرفت در این زمینه اعلام نشده است. برغم مخالفت‌های شدید ایران، مجمع عمومی سازمان ملل قطعنامه‌ای در نوامبر سال ٢٠٠٥ به تصویب رساند که طی آن به موارد جدی نقض حقوق بشر و نیز وخیم تر شدن وضع حقوق بشر در ایران صحه گذارده شد. اما در سال ٢٠٠٥ برخلاف سالهای پیشین هیچ قطعنامه‌ای درباره وضع حقوق بشر در ایران در کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل مطرح نشد. بدنبال دعوتنامه دائم تهران از کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل که در سال ٢٠٠٢ صادر شد، گروه کاری حبس‌های خودسرانه و نیز گزارشگر ویژه ترویج و حفاظت از حق آزادی عقیده و بیان از این کشور دیدار کرده و بدنبال آن گزارش‌های انتقاد آمیزی از اقدامات حکومت منتشر کردند. اما حکومت از اجرای پیشنهادات آنها خودداری نموده و در برخی موارد نیز دست به اقدامات تلاقی جویانه‌ای نظیر دستگیری مجدد افرادی که در ملاقات به کارشناسان سازمان ملل شهادت دادند زده است. در ژانویه ٢٠٠٥ گزارشگر ویژه خشونت علیه زنان از ایران دیدار نمود. در اوت همان سال گزارشگر ویژه مسکن به ایران سفر کرد. اما ایران هنوز پاسخی به درخواست گزارشگران ویژه شکنجه و اعدام‌های فر اقضائی سازمان ملل برای دیدار از این کشور نداده است.روابط بین ایالات متحده و ایران همچنان ضعیف باقی مانده است. پرزیدنت بوش در اوت ٢٠٠٥ گفت که اقدام نظامی آمریکا علیه ایران "گزینه‌ای بر روی میز" است اما گزارش‌ها حاکی از ادامه اختلافات در درون دولت آمریکا بر سر این موضوع است

18.1.06

از بزرگداشت نواب صفوی‌ تا ستاد حقوق بشر

از بزرگداشت نواب صفوی‌ تاستاد حقوق بشر
دكتر حسين باقرزاده
سه‌شنبه ٢٧ دی ١٣٨٤ – ١٧ ژانویه ٢٠٠٦
هم‌زمان با داغ شدن خبرهای
مربوط به افزایش فعالیت‌های اتمی ‌رژیم ایران و واكنش كشورهای غربی در برابر آن، امروز (سه شنبه ٢٧ دی) دو جلسه در دو گوشه تهران تشكیل شد كه به موضوعاتی كاملا متفاوت با آن می‌پرداخت. در یكی به مناسبت پنجاهمین سالگرد اعدام نواب صفوی از او تجلیل شد. در دیگری از نهادی ‌به نام «ستاد حقوق بشر» نام برده شد كه به ریاست آقای هاشمی ‌شاهرودی رییس قوه قضاییه تشكیل شده است. این دو پدیده به ظاهر نامرتبط بایكدیگر ( و با مسئله اتمی) نكات بسیار مهمی در باره جمهوری اسلامی امروز ایران را بیان می‌كند. جمهوری اسلامی را باید به حق میراث فكری نواب صفوی و فداییان اسلام دانست. این واقعیت را بسیاری با مقایسه تطبیقی نظرات فداییان اسلام و ساختار سیاسی‌ جمهوری اسلامی و اظهارات آقای خمینی نشان داده‌اند. ولی امروز بیش از هر زمان دیگر مقامات حاكم بر رژیم تلاش دارند كه بر آن تاكید كنند. این فقط احمدی‌نژاد نیست كه به مناسبت سالگرد اعدام نواب صفوی از او تجلیل می‌كند و او را پیشگام حركت اسلامی منجر به تشكیل جمهوری اسلامی می‌شناسد. بلكه ولی‌فقیه نیز به همین مناسبت می‌گوید كه «فداییان اسلام نام حكومت اسلامی را و حاكمیت احكام قرآنی را ... بلند كردند». آقای‌هاشمی ‌رفسنجانی نیز در این مراسم می‌گوید كه «حركت فداییان اسلام در آن مقطع و سر دادن ندای حكومت اسلامی و اجرای مو به موی اسلام بسیار الهام‌بخش و زمینه‌ساز تفكر و تحركی در كشور شد. آنها حقیقتا برای بذرافشانی حكومت اسلامی اثرگذار بودند.» به راستی، جمهوری اسلامی تجسم نظامی است كه فداییان اسلام در دهه ٢٠ تا اوایل دهه ٣٠ شمسی برای تحقق آن پیكار می‌كردند.البته همه رهبران جمهوری اسلامی در این ارزیابی با مقامات حاكم شریك نیستند. اصلاح‌طلبان رانده شده از حكومت كه اصرار عجیبی دارند تا خود را میراث‌داران واقعی آقای‌ خمینی بدانند ظاهرا در همایش بزرگداشت نواب صفوی شركت نكردند و از اظهار نظر در این باره نیز خودداری كرده‌اند. آنان در برابر ادعاهای هیئت حاكمه فعلی و رهبران فكری آنان (مصباح و بقیه) كه بر طبل حكومت اسلامی می‌زنند اصرار دارند كه بر چیزی‌ به نام «جمهوریت» نظام تاكید كنند و آن را به امام خمینی بچسبانند. این ادعا البته نه با ساختار نظام حاكم كه به تایید كامل خمینی رسیده بود می‌خواند و نه با واقعیت‌های‌ تاریخی جور در می‌آید. بی‌جهت نیست كه رشته این ادعاها در فاصله فقط چند سال كه اصلاح‌طلبان توانستند در صحنه سیاسی‌ ایران جولانی بدهند پنبه شد و خریداران آن به سرعت رو به تحلیل رفتند. به تحقیق، در ادعا بر سر میراث خمینی، حاكمان فعلی جمهوری اسلامی به مراتب از اصلاح‌طلبان رانده شده از حكومت سزاوارترند.فداییان اسلام چیزی جز حكومت اسلامی‌ نمی‌خواستند. سال‌ها بعد آیت الله خمینی نظریه ولایت فقیه خود را تحت همین عنوان «حكومت اسلامی» منتشر كرد و دقیقا تحقق آرمان‌های فداییان اسلام را تحت عنوان اجرای ‌احكام اسلام هدف قرار داد. فداییان اسلام از اجرای قوانین قصاص و اجرای نماز در ادارات و تحمیل حجاب و حتی ایجاد «سینمای اسلامی» و «دانشگاه اسلامی» سخن می‌گفتند و آقای خمینی در اولین فرصت ممكن به انجام آن‌ها دست زد. فداییان اسلام خارج از قدرت عمدتا از ابزار ترور و كشتن برای از بین بردن مخالفان عقیدتی و سیاسی خود بهره می‌گرفتند، و آقای خمینی در قدرت در كاربرد این ابزار حد و مرزی نمی‌شناخت. به راستی، اگر نواب صفوی زنده می‌ماند و به جای‌ روح‌الله خمینی رهبری جمهوری اسلامی را به دست می‌گرفت آیا تفاوت عمده‌ای در نتیجه كار صورت می‌گرفت؟ جالب این كه یك سخنران همایش امروز در تجلیل نواب صفوی، آقای عمید زنجانی رییس منتصب جدید دانشگاه تهران بوده است!همان طور كه در نوشته‌های پیشین اشاره شد، با روی كار آمدن احمدی‌نژاد و سلطه نظری تقی مصباح بر جمهوری اسلامی، این نظام اكنون به سرانجام منطقی‌ خود رسیده است. اصلاح‌طلبان تلاش بیهوده‌ای كردند تا تصویر دیگری از جمهوری اسلامی و شخص خمینی به نسل جوان ایرانی ارائه دهند و مفاهیمی از قبیل جمهوریت و مردمسالاری و حقوق بشر را در قالب این نظام بگنجانند. آنان نه فقط با تزویر تمام مدعی‌ شدند كه این اهداف در قالب جمهوری اسلامی تحقق‌پذیر است و بلكه بعضا این خواست‌ها را به شخص خمینی نیز نسبت می‌دادند. آنان ظاهرا رسالت دیگری برای خود نمی‌شناختند جز این كه كمتر از یك دهه پس از مرگ خمینی و جنایات عظیمی كه زیر رهبری او و عمدتا به دستور مستقیم او صورت گرفته بود تاریخ را بازنویسی كنند و یك چهره بهداشتی از او به نسل جوان عرضه نمایند.این تلاش البته محكوم به شكست بود و حقیقت دیر یا زود از پرده ابهام و تزویر بیرون می‌افتاد. اكنون حاكمیت به درستی با تجلیل از كسانی مانند نواب صفوی و فضل‌الله نوری پیشگامان تاریخی جمهوری اسلامی را به نمایش می‌گذارد و به نسل جوان معرفی می‌كند. در نزاع بر سر مرده‌ریگ خمینی، اینان شواهد قابل پسند و محكم‌تری در دست دارند. اصلاح‌طلبان مزورانه به یك جمله خمینی كه «میزان رای ‌ملت است» استناد می‌كردند و ده‌ها گفته دیگر او در تخطئه رای و نظر مردم را نادیده می‌گرفتند. آنان فریبكارانه از قانون‌گرایی خمینی سخن می‌راندند و از فرمان‌های فراقانونی او از جمله جنایت عظیم قتل عام سیاسی سال ١٣٦٧ سخنی‌به میان نمی‌آوردند. آنان ناصادقانه اظهارات و فرمان‌های ضد آزادی‌ و ضد دموكراتیك و ضد حقوق بشری خمینی (علیه مطبوعات، نویسندگان، دانشگاهیان، زنان آزادی‌خواه، دگراندیشان، مخالفان سیاسی و مخالفان قانون قصاص) را به فراموشی می‌سپاردند. در یك كلام، اصلاح‌طلبان در چند سال گذشته عامدانه تلاش كردند كه خمینی دیگری‌ جز آن چه بود، و جمهوری اسلامی دیگری ‌جز آن چه كه مد نظر خمینی‌ بود، به خورد نسل جوان بدهند. آنان توانستند چند صباحی از طریق رسانه‌‌های خود این تصویر به غایت مخدوش را تبلیغ كنند، ولی اكنون این پرده تزویر به تمامی‌ كنار رفته است و نسل جوان می‌تواند ماهیت این رژیم را آن‌چنان كه هست بشناسد.به سختی می‌توان تصور كرد كه اصلاح‌طلبان بتوانند در فرصت دیگری این تاكتیك سیاسی‌ را تكرار كنند. اكنون برای‌ آنان لحظه حقیقت فرا رسیده است. آنان یا باید هم‌چنان بر پیروی از امام خمینی تاكید كنند و در این صورت ادعاهای خود در باره آزادی و مردمسالاری و حقوق بشر را به كناری‌ نهند، یا این كه اگر ذره‌ای به این ادعاها اعتقاد دارند باید كه بند ناف خود را از خمینی و جمهوری اسلامی ببرند و به صف اپوزیسیون این رژیم بپیوندند. دوران تذبذب گذشته است. نمی‌توان از آزادی سخن گفت و از خمینی كه بارها علیه آزادی قلم و مطبوعات و زنان و دگراندیشان و مخالفان سخن گفته و فرمان داده است با تجلیل یاد كرد. نمی‌توان از مردمسالاری سخن گفت و خود را ادامه دهنده راه كسی دانست كه می‌گفت اگر همه مردم یك نظر داشته باشند و او آن را نپسندد آن نظر ارزشی ‌نخواهد داشت. و نمی‌توان از حقوق بشر یاد كرد و خود را پیرو كسی دانست كه حقوق بشر را به سخره می‌گرفت و علاوه بر انبوه موارد نقض حقوق بشر فرمان قتل هزاران انسان را مستقیما صادر كرده است.اصلاح‌طلبان در انتخاب راه خود اكنون وقت زیادی نیز پیش رو ندارند. نه فقط شرایط حساس سیاسی‌ بین‌المللی، آینده ایران (و به تبع آن، رژیم حاكم) را در هاله‌ای از ابهام فرو برده و بلكه عریان شدن ایدئولوژیك جمهوری اسلامی سفسطه‌های چند سال اخیر اصلاح‌طلبان را به سرعت نقش بر آب كرده است. آنان بر میراث‌بری از خمینی‌ اصرار داشته‌اند و جوانانی كه اكنون با ماهیت جمهوری اسلامی و خمینی بیشتر آشنا می‌شوند به حق با همان دیده به آنان نگاه خواهند كرد. تنها بریدن كامل و علنی این افراد از خمینی و میراث او می‌تواند به ادعاهای آنان در زمینه آزادی، دموكراسی و حقوق بشر اعتباری (به هر میزان) بدهد. به عبارت دیگر حتی سكوت در برابر خمینی و جنایات فراوان او دیگر برای‌ كسانی كه تا دیروز به نحوی خود را به او وابسته می‌كردند كافی ‌نیست. تنها یك تبرای علنی می‌تواند اصلاح‌طلب دیروز را از برزخ بین رانده شدن از حكومت و طرد شدن از سوی مردم بیرون بیاورد. یك شرط لازم اثبات تعهد به حقوق بشر محكوم كردن نقض این حقوق و ناقضان آن است. برای‌ كسانی كه در صحنه سیاسی‌ امروز ایران عمل می‌كنند این كار جز با محكوم كردن جنایات بزرگی‌ كه در ایران صورت گرفته است و بزرگترین ناقض حقوق بشر در تاریخ معاصر یعنی آقای خمینی عملی نیست. جز این، باید توجه كرد كه ادعاهای آزادی‌ و دموكراسی و حقوق بشر این افراد اعتباری بیش از «ستاد حقوق بشر» آقای شاهرودی و قوه قضاییه او نخواهد داشت. اعضای عمده این ستاد به گزارش ایسنا شامل دادستان كل كشور، رييس ديوان عالي كشور، معاون اول قوه‌ي قضاييه، وزيران كشور، امور خارجه، دادگستري، اطلاعات، فرهنگ و ارشاد اسلامي، چند تن از مقامات عالي قضايي، و رييس سازمان بازرسي كل كشور است - یعنی كسانی‌ كه یا مستقیما (مانند وزیران كشور و اطلاعات) و یا نامستقیم در جنایات بسیاری در دو دهه گذشته جمهوری اسلامی شركت داشته‌اند. اگر نهادی با شركت كسانی مانند مرتضوی وپورمحمدی و محسنی اژه‌ای بتواند در زمینه حقوق بشر كار كند می‌توان انتظار داشت كه پیروان آقای خمینی نیز بتوانند هوادار آزادی و دموكراسی و حقوق بشر باشند.

17.1.06

آقای سيد محمد موسوی خوئينی‌ها، مقصر شماييد نه دانشجويان

آقای سيد محمد موسوی خوئينی‌ها، مقصر شماييد نه دانشجويان

آقای خوئينی‌ها من از شما استدعا دارم مطالب امروز خود را با بحث‌هايی كه در قبل از انقلاب و به‌قدرت رسيدن می‌گفتيد و در نوار ضبط شده و اگر نداريد من برايتان مي‌آورم مقايسه كنيد تا ببينيد قدرت چگونه شماها را مسخ كرده و چشمهايتان را نابينا و گوشهايتان را ناشنوا و وجدانهايتان را منجمد نموده است دكتر محمد ملکی گفـت: آن يار كزو گشت سرِ دار بلنـد جرمش آن بود كه اسرار هويدا مي‌كرد اخبار روز: www.iran-chabar.de سه شنبه ٢۷ دی ١٣٨۴ – ١۷ ژانويه ٢٠٠۶ قصد نداشتم از خاطرات و اطلاعاتم در مورد افرادی كه در اين 27 سال ستونهای اصلی نظام بوده‌اند ـ جز به ضرورت ـ سخنی بگويم، چه بايد اين مهم به عهده مردمِ ايران باشد تا با ملاحظه اعمال و رفتار اين جماعت و مقايسه آنچه پيش و پس از انقلاب ادعا مي‌كردند و مي‌كنند پی به صداقت يا خباثت آنها برده بر همگان روشن گردد اينها در كسوت روحانيت و خود را رابط خدا و خلق دانستن با بندگان خدا چه‌ها كردند و مي‌كنند و چگونه از خدا و پيامبر و كتاب و امامان برای حفظ قدرتِ خود «ابزار» مي‌سازند و همين آگاهی موجب گردد مردم راهِ آينده خود را با شناخت بيشتر برگزينند. اما موضع‌گيري‌های اخير آقای سيد محمد موسوی خوئيني‌ها و حملات شديد او به دانشجويان و برخورد تند و خشمگينانه ايشان با دگرانديشان و شكنجه‌ديده‌ها و زندان‌رفته‌ها و به فراموشی سپردن خانواده اعدام‌شدگان دهه 60 به‌ويژه قتل‌عام سالِ 67 و اتهام طرفداری دانشجويان از شاه و بوش و دفاعشان از اعمالِ گذشته رژيم و حمله مغرضانه به مخالفين و منتقدين نظام ولايی و عدم آشنايی كامل دانشجويان و نسل جوان با گذشته آقای خوئيني‌ها و ديگر قدرت‌به‌دستان بر آنم داشت تا برخلاف رويه‌ای كه تاكنون در پيش گرفته بودم برای دفاع از دانشجويان كه بيشتر مورد خطاب ايشان هستند، در اين نوشته فعلاً قسمتِ كوچكی از حقايقی را كه به فعاليتهای سياسی اين روحاني، به‌خصوص پس از پيروزی انقلاب مربوط مي‌شود بازگو نمايم تا اخطاری باشد برای ديگر سردمداران نظام ولايي. بي‌مناسبت نيست ابتدا گوشه‌هايی از پاسخ دانشجويان را به فرمايشات جناب خوئيني‌ها ذكر نمايم، آنها غمگينانه مي‌نويسند: ابتدا نوبت آيت‌الله موسوی خوئيني‌ها بود كه به‌نامِ دين به دگرانديشان بتازد و تيغ حملاتِ خويش را متوجه انجمنهای اسلامی نمايد. البته ناراحتی ايشان از انجمنهای اسلامی بيش از همه به دليل بي‌توجهی اعضای اين تشكل به اوامر ايشان است. به‌راستی اگر انجمنها همچنان در دستِ‌ ايشان و حزب مطبوعشان بودند اينچنين دادِ وااسلاما سر مي‌دادند؟ يكی از دلايل واضح‌ اين مدعی نيز حمايت ايشان از طيف سنتی انجمن اسلامی دانشجويان دانشگاه تهران است كه در جمع آنان اين هجمه را انجام داده‌اند. اين طيف كه به‌دليل رفتار غيراخلاقی و غيرتشكيلاتی خويش مدتهاست مورد انتقاد دانشجويان دانشگاه تهران قرار دارند، به اين دليل مورد لطف ايشان مي‌باشند كه هر از چندگاهی ديداری با ايشان مي‌نمايند و تمامی ناراحتی وی نيز اين است كه چرا ساير انجمنها چنين رفتاری نمي‌نمايند. بي‌شك اگر ساير انجمنها نيز مانند طيف سنتی دانشگاه تهرانِ فرمانبردار احزابی مانند مجمع روحانيون مبارز مي‌بودند نه‌تنها مورد انتقاد قرار نمي‌گرفتند بلكه حمايت نيز مي‌شدند. بيانيه شورای تهران، دفتر تحكيم وحدت، دوشنبه 5 دي‌ماه 1384 اما آنچه پس از چندسال سكوت و اخيراً بازگشت به ميدان سياست و پذيرش دبيركلی مجمع روحانيون مبارز بعد از استعفای پرمعنی جناب كروبی به دليل دخالتهای گسترده در انتخابات و نقش آقازاده جناب آقای خامنه‌ای (به گفته آقای كروبي)، آقای سيد محمد خوئيني‌ها را واداشت تا در جمع عده‌ای از دانشجويان به‌مناسبت 16 آذر اتهاماتی به دانشجويان و دگرانديشان وارد كند، ريشه در اعمال گذشته ايشان و كم‌رنگ كردن آنها دارد. قسمتی از فرمايشات آقای خوئيني‌ها را به نقل از روزنامه شرق بخوانيد: اما سئوال اين است اگر حكومت كسی را اذيت كرد آيا دليل مي‌شود بگويد حكومتِ بوش را بر جمهوری اسلامی ترجيح مي‌دهد؟ گاهی طوری در مورد مظالم صحبت مي‌شود كه گويی روی پهلوی را سفيد كرده است، اين كم‌لطفی است و بلكه بي‌انصافی محض است، در مباحث روشنفكری دينی نبايد به سمتی برويم كه همه‌چيز را نابود كنيم. اگر من با شخصی مخالفم نبايد آن را به مخالفت با دين تعميم بدهم اگر يك روز هم زندان رفتيم يا كتك خورديم حواسمان باشد همه‌چيز را زير سئوال نبريم. اگر شبهه در ولايت‌فقيه مي‌كنيم نبايد به اين خاطر باشد كه چون سهم ما را نداده‌اند… اما اينكه فردی در همين مملكت فعاليت داشته بعد از چند سال بگويد جمهوری اسلامی نه، برای من سئوال است كه آيا واقعاً تحقيق كرده است؟ آيا زمانِ پهلوی را ديده و مقايسه كرده است؟ يا اينكه چون اذيت شده يا توقع بيش از حد داشته يا واقعاً به او ظلم شده است و يا به دوستان ستم شده است اين‌طور عمل مي‌كند… در دانشگاه‌ها هم كه روشنفكرترينِ محيط دانشگاهی است انجمنی موفق خواهد بود كه به عقايد ريشه‌دار مردم نزديك باشد. انجمن اسلامی حزب سياسی محض نيست. انجمن اسلامی تشكيل شده تا پايگاهی برای اسلام‌خواهان باشد. ترديد بر اين مسئله بي‌معنی است. كسی كه بخواهد هويتِ اسلامی آن را تغيير دهد معنی ندارد اسمش انجمن اسلامی باشد. مي‌تواند يك كلوپ باشد كه هركس با هر عقيده‌ای آنجا باشد. انجمن اسلامی در درجه اول بايد اسلامی باشد. روزنامه شرق، دوشنبه 14 آذر 1384، ص 6 قبل از اينكه به پاسخ فرمايشات آقای خوئيني‌ها بپردازم لازم مي‌دانم برای آگاهی بيشتر نسل جوان و دانشجو به سوابق آشنايي‌ام با اقای خوئيني‌ها به‌طور بسيار فشرده اشاره كنم تا معلوم شود كه ايشان كه بود و چه شد. پايگاه فعاليتهای ملی و مذهبی من بيشتر مسجد همت تجريش بود. اين مسجد تقريباً در منطقه شميران به‌ويژه تجريش همان نقش را داشت كه مسجد هدايت در تهران ـ كسانی چون پدر طالقاني، سيد علی خامنه‌اي، شيخ علي‌اكبر رفسنجاني، يحيی نوري، معاديخواه و … در اين مسجد برنامه‌هايی اجرا مي‌كردند. وقتی شنيدم طلبه نسبتاً جوانی برای امامت مسجد جوزستان (خيابان نياوران) كه تازه بنا شده بود به آنجا آمده و خوش‌فكر است به‌خصوص در تفسير قرآن حرفهايی برای گفتن دارد به آنجا رفتم و با آقای محمد موسوی خوئيني‌ها آشنا شدم. رابطه ما روزبه‌روز نزديكتر مي‌شد و در ماه‌های رمضان كه ايشان تفسير سوره حمد و سپس تفسير سوره بقره را آغاز كردند متوجه شديم در تفسير آيات بيشتر از تفسير آيت‌الله طالقانی بهره مي‌گيرند. تعداد زيادی از جوانان شميران و حتی تهران در جلسات تفسير ايشان حضور مي‌يافتند. جمعی از بچه‌های محل به‌خصوص جوانهای جمارانی تفسير را ضبط و تكثير مي‌كردند كه اكثريت قريب به‌اتفاق آنها در وقايع دهه 60 اعدام شدند. رابطه من و آقای خوئيني‌ها بسيار نزديك و خانوادگی بود. وقتی ايشان در سالِ 55 يا 56 به‌اتهام دادن پول به چند جوان قزوينی برای خريد اسلحه برای مبارزه مسلحانه با رژيم شاه در منزل اجاره‌ای كوچكی در خيابان نياوران نزديك سه‌راه مژده دستگير شد من و همسرم با تمام و جود در خدمت خانواده ايشان بوديم. بچه‌های آقای خوئيني‌ها هيچكدام به سن مدرسه نرسيده بودند. اولين كار من و همسرم و دوستان اين بود كه خانه نسبتاً مناسبی برای آنها تهيه كنيم. ابتدا خانه‌ای موقتی در جماران اجاره كرديم و سپس با تلاش بسيار موفق شديم خانه‌ای در ده جماران بن‌بست گلها ته كوچه درب روبه‌رو به مبلغ يك ميليون تومان خريداری نماييم. در اين زمان من اجاره‌نشين بودم. قصد ما اين بود كه خانه به‌نام همسر و فرزندانِ «آقا» باشد ولی ايشان از زندان پيام فرستادند و با اين كار مخالفت كردند. خانه به‌نام ايشان خريداری شد. ساختمان خانه كلنگی بود و بايد از نو ساخته مي‌شد. آقای موسوی خوئيني‌ها درحالي‌كه محكوم به 15 سال زندان شده بودند پس از حدودِ 10 ماه از زندان آزاد شدند. ديگر اوج انقلاب بود. چند جلسه‌ای با اصرار دوستان در مسجد جوزستان تفسير گفتند اما رويه و برداشت ايشان نسبت به قبل از دستگيری 180 درجه تغيير كرده بود. ديگر از آن برداشتهای گذشته از قرآن هيچ خبری نبود. به‌عنوان مثال قبل از زندان وقتی سوره بقره را تفسير مي‌كرد و به آيه 50 كه در مورد عبور اصحاب موسی از دريا است سخن مي‌گويد: «فرقنا بكم البحر» معتقد به معجزه شكافتن دريا نبود و مي‌گفت اين عبور معجزه خود مردم بود با چه وسيله‌ای نمي‌دانم قايق، شنا كردن و … ولی در هر حال وقتی خداوند كلمه «بكم» را به‌كار مي‌برد چنين است در غير اين صورت كلمه «لكم» را به‌كار مي‌گرفت و آنها هم كه مي‌گويند معنی بكم و لكم يكی است اين حرف بي‌معناست چون خداوند كلمات را در جای خود به‌كار مي‌برد و اينچنين برداشتهای آقای موسوی خوئيني‌ها تقريباً با برداشت همه مفسرين متفاوت بود و مي‌توانست به بسياری از پرسشهای جوانان در مورد اينچنين معجزات پاسخگو باشد و آنها را جذب نمايد. اما پس از بازگشت از زندان افكار و انديشه‌های ايشان به‌كلی متفاوت شد و در تفاسير و ديگر بحثها از برداشتی بسيار سنتی استفاده مي‌كرد. برخوردش با جوانها طوری شد كه كم‌كم جوانها از مسجد زده شدند و هركس پی كاری گرفت و رفت. چه چيزی در زندان برايش روشن شده بود ، الله اعلم. انقلاب ديگر نزديك مي‌شد و من درگير كارهای دانشگاه بودم ـ هفته همبستگی و تحصن 25 روزه (29 آذر تا 23 دي) ـ و بالاخره راهپيمايي‌ها و غيره. در اين زمان رابطه ما بسيار محدود بود وقتی آقای خمينی به پاريس وارد شد ناگهان شنيديم آقای خوئينی سر از پاريس درآورده و تا روز آخر آنجا بود و با آقای خمينی و ديگران به ايران بازگشت. بايد يادآور شوم آقای خوئيني‌ها با احمدآقا خمينی از زمان طلبگی روابط بسيار نزديكی داشت و مي‌توان حدس زد از بسياری وقايع زير پرده پاريس هنگامِ اقامتِ آقای خمينی با اطلاع و در تصميم‌گيري‌ها و برنامه‌ريزي‌ها برای آينده مؤثر بوده است. پس از ورود آقای خمينی جناب موسوی خوئيني‌ها كمتر در محافل و مجالس ظاهر مي‌شد در حقيقت او و سيد احمد خمينی دولتِ در سايه بودند تا اينكه ماجرای تسخير سفارت آمريكا پيش آمد. بهتر است ماجرا را از زبان خود او بشنويم: در آن زمان بنده به نمايندگی «امام» در صداوسيما بودم. سه نفر از برادرانِ دانشجو آقايان «ميردامادي»، «بي‌طرف»، و «اصغرزاده» طبق قرار قبلی به محل كار بنده در جام‌جم آمدند. ابتدا پس از گفت‌وگوی كوتاهی از اوضاع جاری كشور و از عملكرد «دولتِ وقت» و بازتاب منفی آن در جامعه، خصوصاً در ميان نيروهای انقلابی مبنی بر اينكه سمت و جهت دولت به‌سوی آمريكاست برادران طرح خود را در ميان گذاشتند و در بيانِ طرح، اضافه كردند كه طبق اطلاعاتِ به‌دست آمده يكی از عناصر مهم «سيا» در پوشش يك ديپلمات آمريكايی وارد ايران شده و گويا به‌دنبال اهدافِ خاصی در مقابله با انقلاب وارد شده. ابتدا نظر بنده را جويا شدند كه من هم موافق بودم و تأييد كردم و سپس پرسيدند كه به‌نظر شما «حضرتِ امام» با چنين اقدامی موافق خواهند بود يا نه؟ بنده در ضمن تحليل كوتاهی چنين نتيجه گرفتم كه ايشان موافق خواهند بود. در اينجا از من خواستند كه بروم قم و طرح برادران را با «حضرت امام (ره)» در ميان بگذارم و به‌اطلاع ايشان برسانم و نظر ايشان را بخواهم تا درصورتي‌كه موافق باشند اقدام شود. بنده با طرح قضيه خدمتِ امام مخالفت كردم و دلايل خودم را برای اين مخالفت توضيح دادم كه برادران نيز قانع شدند و قرار شد كه پس از تصرف «لانه» بلافاصله به‌اطلاع ايشان برسانيم و چنانچه مخالفت كردند، سريعاً محل را ترك كنيم و نيز ساعت شروع كار در همان جلسه مشخص شد. روزنامه ابرار، دوشنبه 9/8/1379، به نقل از مجله «حصور يادمان»، 13 آبان 1370 ـ خاطرات آقای موسوی خوئيني‌ها در خاطرات خود در همين زمينه مي‌گويند: بنده با چند نفر از برادران از جمله آقايان «ميردامادي» و «اصغرزاده» و گويا آقای «سيف‌الهي» خدمتِ «حضرت امام» در قم رسيديم كه پس از گفت‌وگو… ]امام[ دستور فرمودند كه دانشجويان موضع‌گيری كنند و نكاتی را نيز متذكر شدند و در «بيانيه» دانشجويان ذكر شود… آن بيانيه تهيه شده و به صداوسيما هم ارسال گرديد ليكن «قطب‌زاده» قبل از پخش آن، سريعاً دولت مستعفی را مطلع ساخت و به هر ترتيبی بود، مانع از پخش آن «بيانيه» شد و تا آنجا كه به ياد دارم، بيانيه بسيار خوبی هم بود كه متأسفانه اصل آن بيانيه هم گم شد و تا آنجا كه به ياد دارم بعداً هم آن را پيدا نكردند]!!![ روزنامه ابرار، خاطرات محمد خوئيني‌ها، دوشنبه 9/8/79 البته در مورد جناب سيد محمد موسوی خوئيني‌ها حرف و سخن بسيار است كه علاقه‌مندان به‌ويژه دانشجويان مي‌توانند به كتاب «شنود اشباح» که اتفاقا توسط طرفداران نظام ولايی تهيه شده است (تحقيق و تأليف رضا گلپور چمركوهی از صفحه 182 تا 247) مراجعه كنند. لازم است در همين‌جا به اين نكته اشاره كنم كه آقای سيد محمد موسوی خوئيني‌ها به‌طور قطع در عواقب و پيامدهای حمله به سفارت آمريكا و آنچه پس از اين عمل بر سرِ ملت ما آمد مسئوليت بزرگی دارد. سئوال اين است كه حمله عراق به ايران و جنگ هشت‌ساله، ميلياردها ضرر و زيان مادی جنگ، كشته شدن صدها هزار ايراني، معلول شدن هزاران جوان، فقر و فساد و فحشا و اعتياد ناشی از جنگ، چپاول بيت‌المال و جنايات دهه شصت (در زمان دادستان كل بودن ايشان) و وقايعی ديگر كه امروز ملت ما را به چنين وضعی دچار كرده و … چه ارتباطی مي‌تواند با اشغال سفارت آمريكا به سركردگی آقای خوئيني‌ها داشته باشد؟ اگر امروز آقای خوئيني‌ها از بي‌اعتقادی جوانها به دين و سرخوردگی آنها از حكومتِ دينی و از سكولار شدن دانشجويان مي‌نالند، چه‌كسانی مقصرند؟ آيا منش و روش و تزوير و زورگويی و زراندوزی همپالكي‌های ايشان موجب اين وضع نشده است؟ آيا آنچه طی 27 سال آقايان حكومتگران از جمله جناب ايشان با دروغ و فريب تحويل مردم دادند باعث دوری جستن دانشجويان از نظام ولايی نشده است؟ و تازه اين روزها بحث حوزوی اين است كه آقای خمينی با جمهوريت يعنی دخالت مردم در امور موافق بوده يا خير و همگان به اين نتيجه رسيده‌اند كه جمهوريت و ولايت‌فقيه دو چيز متضاد است و اين جماعت از انتخابات و مجلس و از اين قبيل بازيها قصدی جز فريب مردم و تثبيت پايه‌های حكومت خود نداشته‌اند. آيا اينها همه موجب بدبينی و يأس جوانان و دانشجويان نسبت به حكومت دينی نشده است؟ آقای خوئيني‌ها مي‌گويد: گاهی طوری در مورد نظام صحبت مي‌شود كه گويی روی پهلوی را سفيد كرده است. اين كم‌لطفی و بلكه بي‌انصافی محض است… اگر يك‌روز زندان رفتيم يا كتك خورديم حواسمان باشد همه‌چيز را زير سئوال نبريم. اگر شبهه در ولايت‌فقيه مي‌كنيم نبايد به اين خاطر باشد كه چون سهم ما را نداده‌اند اما اينكه فردی در همين مملكت فعاليت داشته بعد از چند سال بگويد جمهوری اسلامی نه، برای من سئوال است، كه آيا واقعاً تحقيق كرده است؟ يا اينكه چون اذيت شده يا توقع بيش از حد داشته يا واقعاً به او ظلم شده و يا به دوستان ستم شده است اين‌طور عمل مي‌كند؟ آقای خوئيني‌ها من از شما استدعا دارم اين مطالب را با بحث‌هايی كه در تفسير سوره بقره در مورد فرعون و فرعونيان و رفتار آنها با موسی قبل از انقلاب و به‌قدرت رسيدن مي‌گفتيد و در نوار ضبط شده و اگر نداريد من برايتان مي‌آورم مقايسه كنيد تا ببينيد قدرت چگونه شماها را مسخ كرده و چشمهايتان را نابينا و گوشهايتان را ناشنوا و وجدانهايتان را منجمد نموده است. شما از سالِ 60 دادستان كل كشور بوديد و اگر ادعا كنيد آنچه در زندانهای جمهوری اسلامی مي‌گذشت را نمي‌دانستيد وای بر شما. راستی شما نمي‌دانستيد در زندانها چه مي‌گذرد و هر روز چند صد نفر بي‌محاكمه يا در دادگاه‌های چنددقيقه‌ای محكوم به مرگ مي‌شدند و به جوخه اعدام سپرده مي‌شدند؟ نمي‌دانستيد به دختران تجاوز و سپس آنها را اعدام مي‌كنند؟ نمي‌دانستيد به‌قول آيت‌الله منتظری افراد زير نظر شما با شكنجه و اعمالِ ضدانسانی خود روی ساواك شاه را سفيد كرده‌اند؟ نمي‌دانستيد در سال 67 هزاران زندانی كه دوره اسارت را مي‌گذرانيدند با يك فرمان قتل‌عام شدند. نمي‌دانستيد… برای به‌خاطر آوردنِ آنچه كرديد، يك‌بار كتاب خاطرات آيت‌الله منتظری را بخوانيد تا فكر نكنيد مردم شما را نمي‌شناسند و چند سال سكوت شما همه‌چيز را از خاطره‌ها زدوده است و شما مي‌توانيد با اين حرفها جنايات گذشته را كم‌رنگ و اين‌طور جلوه دهيد كه بحث بر سر يك روز زندان رفتن يا كتك خوردن است، حواسمان باشد فقط آن چند دوست و همفكر اصلاحاتی شما به زندان نرفتند، تظاهر نكنيد. آنچه را در زمان دادستانی شما اتفاق افتاد مردم از خاطر نبرده‌اند. آقای خوئيني‌ها از ياد نبريد تاريخ را: «خوئيني‌ها» كه پس از كناره‌گيری تدريجی از قدرت، بخشی از فعاليتهای خود را به مركز تحقيقات استراتژيك وابسته به رياست جمهوری منتقل كرده بود و در آنجا با حضور افرادی چون «بهزاد نبوي» و «سعيد حجاريان» پايگاهی برای تحول در جنبش چپ اسلامی ايجاد كرده بود در آغاز دهه هفتاد از اين سمت نيز كناره گرفت. از نشريه «همشهری ماه»، آذر 1380، به نقل از ص 213 كتاب شنود اشباح و در راستای به‌اصطلاح تحول در جنبش چپ اسلامی بود كه آقای خوئيني‌ها روزنامه سلام را عَلَم كرد (بهمن 1369) و با ژست روشنفكری مسلمان برای حفظ نظام استراتژی نوين را آغاز نمود و دوستانش از جمله عباس عبدی توانستند در آن شرايط كه هاشمی رفسنجانی مي‌خواست كارهايی انجام دهد كه با مرگ آقای خمينی و رهبری خامنه‌ای دنيا و جامعه و به‌ويژه جوانان ايرانی بپندارند تحولی ايجاد شده و به اين ترتيب به عمر نظام ولايی بيافزايند و آن را تثبيت كنند سلام و چند نشريه ديگر اجازه انتشار يافتند تا ضمن پاسداری از قانون اساسی و نظام ولايی با نوشته‌های نقدآلود و چند مقاله انتقادی (بدون شكستن خط قرمزها) كم‌كم مردم دهه 60 و جناياتی كه در آن دهه اتفاق افتاده بود را به فراموشی بسپارند. عاملان كشتارهای دهه 60 حالا در كسوتی ديگر ظاهر شده بودند و در نشريات خود بدونِ آنكه به مسائل ريشه‌ای بپردازند تلاش مي‌نمودند تغييراتی را كه در قانون اساسی در سال 1368 به‌وجود آورده بودند از جمله تبديل ولايت‌فقيه به ولايت مطلقه، حذف اعلم بودن در انتخاب ولي‌فقيه، حذف شورای قضايی و افزودن به اختيارات ولي‌فقيه و به‌وجود آوردن مجمع تشخيص مصلحت نظام و نظارت استصوابی و مسائلی از اين قبيل را با نقاديهای آبكی از نظام اينگونه وانمود كنند كه تحولاتی به‌نفع مردم در حال شكل‌گيری است. اما انتخابات دوره دوم رياست جمهوری هاشمی رفسنجانی و رأی پايين او نشان داد اين ترفندها چندان مؤثر واقع نشده و بايد برای حفظ نظام استراتژی جديدی را مطرح كرد. خوئيني‌ها و همكارانش از جمله سعيد حجاريان مسئله‌ اصلاحات و انتخاب يك روحانی كمتر شناخته‌شده به‌نام خاتمی را مطرح كردند و به كمك بي‌دريغ دانشجويان بيگناه يا كم‌اطلاع توانستند با رأی نسبتاً بالايی او را به مسند رياست جمهوری برسانند (1376). اما هدف يك چيز بود حفظ نظام به‌هر شكل و ترتيب. دانشجويانی كه مشتاق آزادی و عدالت بودند فريب ظاهرسازي‌ها و روشنفكرنمايي‌های كسانی مثل سيد محمد موسوی خوئيني‌ها و عباس عبدی و روزنامه‌هايی مانند «سلام» را خورده بودند و مظلومانه پس از توقيف روزنامه سلام به‌علت افشای سندی در مورد سعيد امامي، در اعتراض به اين عمل كه دانشجويان خلاف اصولِ دموكراسی و آزادی بيان كه از اهدافِ آقايان اصلاح‌گرها بود مي‌دانستند، ساده‌دلانه و در كمال خلوص در كوی دانشگاه تهران به راهپيمايی دست زدند و عوامل وابسته به نظامی كه آقای خاتمی رئيس‌جمهور آن بود با يورش به دانشجويان فاجعه‌ای را آفريدند كه بي‌رحمی و خشونت در آن اگر بيشتر از حادثه 16 آذر سال 32 نبود كمتر هم نبود. آنها كه شاهد هر دو فاجعه بودند مي‌توانند به قضاوت بنشينند نه افرادی نظير آقای خوئيني‌ها كه هر عمل جنايت‌آميز نظام ولايی را توجيه مي‌‌كنند. فاجعه 16 آذر در روزهايی كه ايران پس از يك كودتای انگليسی ـ آمريكايی و تسلط بيگانگان بر ايران و به قدرت رسيدن يك نظامی و قلع‌وقمع مبارزان راه آزادی و تسلط نظاميان بر كليه‌ امور كشور و در فضايی كه استبداد سلطنتی با تمام توان يكه‌‌تاز شده بود اتفاق افتاد درحالي‌كه جنايت 18 تير سالِ 78 و حمله به كوی دانشگاه در ايامی كه به‌اصطلاح يك رئيس‌جمهوری اصلاح‌طلب كه شعار مردمسالاری و آزادی و قانون‌مداری سر داده بود به‌وقوع پيوست. امروز آقای سيد محمد موسوی خوئيني‌ها به قيمت توهين به مردم و دانشجويان از رژيمی دفاع مي‌كند كه كسانی چون آيت‌الله منتظری مي‌گويند اين نظام در خشونت و بي‌رحمی روی ساواك شاه را سفيد كرده (به اين مضمون)، معلوم است آقای خوئيني‌ها بايد از اين رژيم دفاع كند چون به همه چيز رسيده و خود از ستونهای نظام بوده و هست و اين درحالی است كه در نامه مورخ 17/1/70 خود به اينجانب مي‌نويسد: «شما كه با بنده معاشرتی از نزديك و خانوادگی داشتيد كه از ايامِ خوب زندگی من و خانواده‌ام بوده است هرگز از من مطلبی شنيده بوديد كه از هوس و طمع و آرزوی به حكومت رسيدن حكايت مي‌كرد؟ آيا ما اساساً سقوط حكومتِ شاه را اينچنين نزديك مي‌ديديم؟» آيا ما تصور مي‌كرديم در ايران به اين زوديها حكومتی به‌دست مردم تشكيل شود كه بنده و امثالِ من در آن پست و مقامی داشته باشيم؟ بر فرض كه ما چنين آرزوهايی داشتيم بسيار خوب. امروز ديگر عقده چرا و با كدام كينه و با چه‌كسی و بر سر چه چيزي؟! من حتی با صدام هم كينه ندارم هرچند كه اگر دستم به او برسد و قدرت داشته باشم لحظه‌ای در اعدامِ او ترديد نمي‌كنم ليكن هرگز كينه‌ای با او ندارم.» نامه 1/7/70 آقای خوئيني‌ها به نويسنده جناب آقای خوئيني‌ها، جانِ كلام در همين جملات شماست كه مي‌فرماييد: آيا ما تصور مي‌كرديم در ايران به اين زوديها حكومتی به‌دست مردم تشكيل شود كه بنده و امثالِ من در آن پست و مقامی داشته باشيم؟ پس چگونه شد كه زودتر از آنچه شما فكر مي‌كرديد آقای خمينی به قدرت رسيد و شما به مقامات عالی دست يافتيد؟ آيا شما نقش كنفرانس گوادلوپ و بردن آقای خمينی به پاريس را از ياد برده‌ايد؟ چرا سراسيمه بلافاصله به پاريس رفتيد و تا روز آخر به‌علت نزديكی و دوستی صميمانه با آقای احمد خمينی در پاريس مانديد؟ شما مطمئناً از بسياری از جريانات اطلاع داشتيد. به‌هرحال نمي‌توانيد از اينكه دانشجويان به نقد نظام و اعمالِ آن در سالهای اخير نشسته‌اند نگران نباشيد و جنايات انجام‌شده و كشتار هزاران انسان و شكنجه‌های مرسوم در زندانها را تا اين حد بي‌اهميت بگيريد كه بگوييد «اگر يك روز هم زندان رفتم يا كتك خوردم حواسمان باشد همه‌چيز را زير سئوال نبريم. اگر شبهه در ولايت فقيه مي‌كنيم نبايد به اين خاطر باشد كه چون سهم ما را نداده‌اند و …» آقای خوئيني‌ها اگر روی سخنتان با همفكران اصلاحاتي‌تان مانند عباس عبدی مي‌باشد آنها سهم خود را گرفته‌اند و بايد خود به دفاع از خويش بپردازند اما اگر به دانشجويان ايراد مي‌گيريد كه چرا تمايل به حكومت دينی را از دست داده‌اند به اعمال و رفتار خود و همفكرانتان نگاه كنيد و ببينيد «قدرتي» كه مدعی هستيد دنبال آن نبوديد با شما چه كرده است. آيا دانشجويان مي‌دانند جناب خوئيني‌ها چند سال بعد از انقلاب خانه خريداری شده از سوی مردم را فروختند و به باغ بزرگی كه متعلق به آقای خسروشاهی (از مؤسسين كارخانه‌های مينو) بود و معلوم نيست با كدام مجوز شرعی و عرفی مثل هزاران باغ و خانه ديگر مصادره شده بود منتقل شدند. اين باغ كه بيش از چهار هزار متر وسعت دارد و ويلای بسيار مجللی در وسط آن ساخته شده و در جماران خيابان حصارك پلاك 15 يعنی يكی از بهترين نقاط شميران قرار دارد محل سكونت حضرت آيت‌الله است همان كسی كه قبل از انقلاب سرِ منبر مي‌گفت: اگر كسی در لباسش يك تكه‌نخ غصبی باشد نمازش درست نيست يا به نقل از علی عليه‌السلام مي‌فرمودند «سطح زندگی حاكمان بايد برابر با زندگی فقيرترين طبقات باشد»، چگونه امروز درحالي‌كه ميليونها انسان در حصيرآبادها و حلبي‌آبادها زندگی مي‌كنند و صدها نفر در همين تهران كارتن‌خواب هستند، به خود اجازه مي‌دهند در چنين كاخی آن هم متعلق به غير زندگی كنند؟ آيا چنين اعمال و رفتار از سوی روحانيون حاكم نيست كه جوانها را از هر چه نامِ دين بر آن نهاده‌اند بيزار مي‌كند؟ شما به چه حقی به اعضای انجمنهای اسلامی كه از روی ناچاری و برای ادامه حيات نام اسلامی را بر خود نهاده‌اند مي‌گوييد: انجمن اسلامی تشكيل شده تا پايگاهی برای اسلام‌خواهان باشد. ترديد در اين مسئله بي‌معنی است كسی كه بخواهد هويت اسلامی آن را تغيير دهد معنی ندارد اسمش انجمن اسلامی باشد. انجمن اسلامی در درجه اول بايد اسلامی باشد. آقای خوئيني‌ها آيا شما واقعاً نمي‌دانيد يكی از شرايط فعاليت تشكل‌های دانشجويی در دانشگاه‌ها اين است كه نام اسلامی داشته باشند؟ پس چرا از اينكه دانشجويان بخواهند هويت اسلامی انجمنها را تغيير دهند مي‌آشوبيد و به دانشجويان معصوم و دلسوز وطن اينچنين حمله مي‌كنيد؟ در خاتمه يادداشت قسمتی از نامه شما که نظام اخلاقی در رسم دوستی تان را نيز نشان ميدهد به يادتان می آورم تا شايد برای جوانان دانشجو نيز آگاه کننده باشد. شما در بحراني‌ترين سالهای اوايل دهه 60 دادستان كل كشور بوديد يادتان هست آن روزها كه من زير بدترين شكنجه‌های مأمورين شما بودم و خانواده‌ام بي‌اطلاع از وضع من در سخت‌ترين شرايط دربه‌درِ زندان اوين و قزل‌قلعه و حسين‌آباد بودند، شما كه در مسند علی نشسته بوديد!! توقع داشتيد آنها بيايند و به شما رو بيندازند و برای كسی كه فقط به جرم اظهار عقيده و نقد حاكميت به زندان افتاده و با مرگ دست‌وپنجه نرم مي‌كرد و در زير شكنجه عوامل شما بود، تقاضای بخشش كنند. نوشته خود را بخوانيد: «متأسفانه پس از آن تاريخ و در ايامی كه شما زندان بوديد نتوانستم احوالی و سراغی از خانواده شما و خصوصاً خواهرم قدسي‌خانم بگيرم و بر طبق اطلاعاتی كه از برخی دوستان دريافت مي‌شد ايشان هم مثل شما چنان راه را جدا مي‌ديد كه حاضر به برقرار ماندن معاشرت و دوستی گذشته نبودند كه من شخصاً از اين بابت متأسفم چون هم شما و هم ايشان به من و خانواده‌ام بسيار محبت كرده‌ايد خصوصاً در ايامی كه من زندان بودم». از نامه مورخ 17/1/70 سيد محمد موسوی خويئني‌‌ها به نويسنده دانشجويان عزيز؛ گفتنی بسيار زياد است كه در اين نوشته نمي‌گنجد. رسم نظام بر اين بوده برای ادامه حكومت خود افرادی را برای ساليان در آب‌نمك مي‌خوابانده تا با تغيير نسل به خيال خود همه‌چيز به فراموشی سپرده شود و امروز نوبت مطرح كردن آقای خوئيني‌هاست كه به‌عنوان دبير كل مجمع روحانيون مبارز وارد صحنه گردد و ايشان هم برای اثبات وفاداری خود نسبت به نظام ولايی و ولي‌فقيه بايد كاری مي‌كرد او هم حمله به دانشجويان و دگرانديشان و دفاع از گذشته پر از ظلم و كشتار و فريب و تزوير نظام را انتخاب كرد اما مردم ايران آنقدرها هم كه فكر مي‌كنيد حافظه تاريخي‌شان ضعيف نيست و به‌خصوص نسل جوان و دانشجويان با مطالعه و تحقيق بسياری از حقايق را مي‌دانند و ديگربار فريب افرادی نظير آقای سيد محمد موسوی خوئيني‌ها را نخواهند خورد. ضمناً طرفداری از بوش و شاه همانقدر به دانشجويان مي‌چسبد كه تحصيلات دانشگاه پاتريس لومومبای مسكو به شما!! در پايان برای بيشتر آشكار شدن حقايق پيشنهاد مي‌كنم اگر دانشجويان عزيز دانشگاه‌های تهران مايلند ترتيب يك مناظره رودررو بين من و جناب خوئيني‌ها را در يكی از سالنهای دانشگاه بدهند تا معلوم گردد دانشجويان مقصرند يا امثالِ آقای خوئيني‌ها. والسلام

16.1.06

البرادعی: دیپلماسی فقط حرف زدن نیست

البرادعی: دیپلماسی فقط حرف زدن نیست، دیپلماسی باید با فشار پشتیبانی شود و در برخورد با موارد افراطی باید با زور همراه باشد محمد البرادعی، مدیرکل آژانس بین المللی انرژی اتمی طی مصاحبه ای با نشریه آمریکايی نیوزویک تصریح کرد که مذاکرات هسته ای اروپا و روسیه با رژیم تهران به بن بست رسیده است و این امر به تشکیل نشست اضطراری شورای حکام آژانس اتمی ظرف دو هفته آینده منجر خواهد شد. آقای البرادعی در مورد راههای مقابله با تهدیدهای ناشی از برنامه هسته ای رژیم تهران گفت دیپلماسی فقط حرف زدن نیست، دیپلماسی باید با فشار پشتیبانی شود و در برخورد با موارد افراطی باید با زور همراه باشد. وی در اظهارات شدیداللحن و بی سابقه خود گفت لازم است ما به اسناد، کارشناسان و مراکز حساس رژیم تهران دسترسی داشته باشیم تا به این نتیجه برسیم که موارد مشکوکی در فعالیتهای هسته ای آنها وجود ندارد. مدیرکل آژانس بین المللی انرژی اتمی در ادامه افزود پیش از اینکه بازرسان تسلیحاتی سازمان ملل بتوانند به سایت لویزان در شمال تهران دسترسی پیدا کنند، رژیم تهران آن محل را با بولدوزر تخریب کرد و اجازه نداد آزمایشهای لازم از آنجا انجام شود. آقای البرادعی گفت ما همچنین اطلاعاتی در باره برنامه های موشکی رژیم تهران بدست آورده ایم که می تواند با برنامه هسته ای آنها ارتباط داشته باشد. مدیرکل آژانس انرژی اتمی در مورد تهدید جمهوری اسلامی مبنی بر خروج از پیمان ان پی تی نیز گفت رژیم تهران می تواند به نقطه تولید سوخت هسته ای برسد و در آن هنگام اعلام کند که می خواهد از پیمان ان پی تی خارج شود، ولی این اقدام و توقف بازرسیها به ضرر آنها تمام خواهد شد. آقای البرادعی تصریح کرد که ایالات متحده و اتحادیه اروپا خواهان ارجاع پرونده رژیم تهران به شورای امنیت شده اند و اگر پرونده به شورای امنیت ارجاع شود، این رژیم تهران است که ضرر خواهد کرد چرا که جامعه بین المللی علیه آنها است. مدیرکل آژانس بين ‌المللی انرژی اتمی در پاسخ به خبرنگار نیوزویک در باره ماهیت فعالیتهای اتمی جمهوری اسلامی گفت که نمی تواند اعلام کند برنامه های هسته‌ ای رژیم تهران نظامی نيست. آقای البرادعی گفت ما حدود سه سال تحقيقات فشرده‌ در ايران انجام داديم، اما با وجود این نمی‌ توانم صلح آميز بودن برنامه های هسته‌ ای رژیم تهران را تائید كنم و انحراف از برنامه‌ هسته‌ ای آنها را منتفی نمی دانم. مدیرکل آژانس بين ‌المللی انرژی اتمی هشدار داد و گفت اگر رژیم تهران مواد هسته‌ ای و به موازات آن يک برنامه تسليحاتی در اخیتار داشته باشد، واقعا بگویم که با سلاح اتمی فقط چند ماه فاصله خواهد داشت.

5.1.06

روایت قتل علی اکبرسعیدی سیرجانی

توضیح پس از کلیک بروی دانلود بروید

4.1.06

"دولت مستضعفان نقاب از چهره برداشت"

متن نامه دکتر ناصر زرافشان که از زندان اوین به بیرون فرستاده شده است.
سرانجام دولت مستضعفان نقاب از چهره برداشت و بطور علنی و رسمی به کارگران شرکت واحد چنگ و دندان نشان داد. این امر قابل پیش بینی بود زیرا کارگران سرانجام بر تردیدها و توهمات قبلی خود غلبه کرده و به این نتیجه رسیده‌اند که جز خود آنان کسی غم و غبطه تأمین حقوق و منافع آنان را ندارد و از اینرو گرد هم جمع شده‌اند ، سندیکا تشکیل داده‌اند تا امر معیشت خود و زن و فرزندشان را بوسیله نمایندگان خودشان پیگیری کنند و این گناهی کبیره است. شفاف شدن مناسبات اجتماعی و زوال توهم‌ها خطرناک است و قدرتی که بر این توهم‌ها بنا شده باشد ناگریز است از گسترش این خطر جلوگیری کند. اما حرکت جامعه طی بیست و چند سال گذشته توهمات بسیاری را از ذهن مردم پاک کرده است که این هم یکی از آنهاست اکنون دیرزمانی است همه پی برده‌اند که در پس پرده قدرت بر سر ثروت ملی آنان چه می‌آید و ماجراهای "آقایان" و "آقازادگان" و قصه اسکله‌های پنهان و سرمایه گذاری‌های برون مرزی بر کشیدگان دولت مستضعفان نقل هر مجلس و محفلی است.بهرحال ، به محض اینکه کارگران از توهمات یا تردیدهای قبلی خود بدرآمدند و برای تأمین ابتدایی‌ترین حقوق و نیازهای معیشتی خود گرد هم آمدند ، قدرت مداران نیز بدون تأمل و تردید ماسک و تعارفات خود را دور انداختند و به آنان یورش بردند و به این ترتیب اکنون همه چیز شفاف و علنی شده است.ابتدا چماقداران و مزدوران را با قمه و قداره و تیغ موکت بری به سراغشان فرستادند تا آنها را متنبه کنند. به موازات آن هم جای ضارب و مضروب را عوض کردند و آنان را که در "خانه" خود مورد حمله قرار گرفته بودند متهم ساختند که به چماقداران حمله کرده و موجب سلب امنیت آنان شده‌اند. اما چاره ساز نبود. آنگاه مستقیماً به میدان آمدند و نمایندگان کارگران را به اوین آوردند تا به نمایندگی از طرف بقیه کارگران طعم "عطوفت اسلامی" آنها را بچشند. شنیده‌ام در میان آنان منصور اسالو پس از دستگیری به قاچاق سلاح هم متهم شده است!. معنی این اتهام را هرکس نداند و در آن شک کند من خود می‌دانم و در آن شک نمی‌کنم و این سلاح قاچاق را هم خوب می‌شناسم. فقط معلوم نیست چرا مأمورین فراموش کرده‌اند این موضوع را در همان زمانی که او قاچاق سلاح می‌کرده است اعلام و او را تعقیب کنند و فقط هنگامی که برای سرکوب سندیکا هیأت مدیره آنرا دستگیر کرده‌اند به یادشان آمده است که رییس این هیأت مدیره قاچاق سلاح هم کرده است! من احتمال می‌دهم او موقع دستگیری مشروب الکلی هم مصرف کرده بوده اما این موضوع را هم ندیده گرفته‌اند!دنباله کار هم معلوم است. مثل همیشه باید بکوشند میان کارگران تفرقه اندازند. مشتی را "مجذوب" و بقیه را مرعوب کنند و آنها را رو در روی هم قرار دهند. عناصر آگاه‌تر جدی‌تر و دلسوزتر را شناسایی و آنها را با انگ‌ها و اتهامات واهی از جمع جدا کنند تا بتوانند بقیه را راحت تر مهار کنند. اما آیا واقعاً این روش‌ها دیگر اثری دارد؟ آیا مزدورانی که با قمه و قداره و تیغ موکت بری بر سر مردم زحمتکش می‌ریزند و کسانی که درپس پرده آنها را سازماندهی و اعزام می‌کنند علیه امنیت داخلی کشور اقدام کرده‌اند یا کارگرانی که گرد هم جمع شده‌اند تا درباره مسایل صنفی خود تبادل نظر کنند؟ آیا کسانی که امروز این چنین گلوی زحمتکشان را می‌فشارند نمی‌دانند اگر روز سیاهی برای این کشور پیش آید فقط نیروی مردم می‌تواند کشور را نجات دهد پیش آید بهتر است بدانند هیچ خطری برای امنیت و استقلال کشور بالاتر از نارضایی مردم نیست و نان شب زحمتکشان و زن و فرزند آنان موثر تر از بمب هسته ای می‌تواند امنیت کشور را تأمین کند و دستها را از گریبان زحمتکشان کوتاه کنند.
دی ماه١٣٨٤زندان اوینناصر زرافشان