www.paltalk.com > Category: Middl East---> Iran---> Chat-Room: IranEmsal > @Emsal

29.3.06

«دفاع از حقوق بشر» و «آزادی زندانيان سياسی» هدف ما است.

برای دیدن اطلاعات روی عکس کلیک کنید
«دفاع از حقوق بشر» و «آزادی زندانيان سياسی» هدف ما است.

16.3.06

سال نو مبارک

برای دریافت تقویم سال 85 روی عکس کلیک کنید

10.3.06

امام جمعه موقت

امام جمعه موقت: "نوروز اسباب آزار و اذیت مردم عاشق اهل بیت است
آخوند احمد خاتمي، دلقک اين هفته نمايش جمعه تهران ، وقيحانه نوروز را ”اسباب آزار و اذيت مردم عاشق اهل بيت“ تلقي كرد و جشن چهارشنبه سوري را از پايه و اساس ”بي اصل“ دانست.

خواسته های مردم ایران برای دمکراسی

:وزیر امورخارجه آمریکا یک اقلیت غیرمتخب، با سرکوب، حمایت از تروریسم و تلاش برای تولید بمب اتمی، خواسته های مردم ایران برای دمکراسی را زیرپا می گذارد

6.3.06

.........درخواست از

درخواست از دبیرکل سازمان ملل متحد، کميسيونر عالي حقوق بشر سازمان ملل متحد، پارلمان ها و دولتهای کشورهای اتحاديه اروپا، کانادا و ايالات متحده آمريکا
درخواست را امضا نماييد

نبود دموکراسی در ايران، عامل تهديد جهان

علی افشاری و اکبر عطری در کنگره آمريکا نبود دموکراسی در ايران، عامل تهديد جهان
علی افشاری و اکبر عطری دو عضو سابق دبيران دفتر تحکيم وحدت در يک همايش که در سنای آمريکا برپا شده بود ضمن انتقاد شديد از وضعيت حقوق بشر در ايران خواستار آن شدند تا از هر نوع مذاکره و سازش با حکومت جمهوری اسلامی خودداری کرده و در صدد کمک به تغيير رژيم ايران باشند. فاطمه حقيقت جو عضو ديگر جنبش دانشجوئی که وی نيز به اين همايش دعوت شده بود، حاضر نشد در آن شرکت کند. همايش افق های دموکراسی در ايران، با حضور تعدادی از سناتورها و اعضای کنگره آمريکا برپا شد و حضور دو نماينده پرآوازه جنبش دانشجوئی که ماه ها و سال های عمر خود را در زندان به سر برده اند، مهم ترين حادثه اين همايش بود. نطق افشاری با عرض سلام به حضار گرامی و ادای احترام به تمامی قربانیان نقض حقوق بشر و بویژه کسانی که امروز به ناحق در زندانهای سیاسی جمهوری اسلامی به سر می برند سخنانم را آغاز می کنم. فعالیتهای غیر شفاف و مخفی اتمی جمهوری اسلامی که به حق موجبات نگرانی جامعه بین المللی را فراهم کرده است دراصل بیانگر اراده ای است که می خواهد در منطقه خاورمیانه و جهان بحران سازی و تنش آفرینی کند . این اراده که خودکامگی در داخل و جنگ طلبی در خارج از کشور وجه مشخصه آنست از گسترش شبکه بنیادگرایی اسلامی وتقویت تروریسم استفاده می کند تا ایدئولوژی خود در ستیز با دموکراسی، مدرنیته و عقلانیت را ترویج و توسعه دهد . چنين حاکمیتي رشد و بقای خود را در نابودی و سرکوب مخالفین ایدئولوژیک و سیاسی خود دنبال می کند. خانم ها و آقایان , من صراحتا مي گويم واقعیتهای ذکر شده که تهدید کننده امنیت جهان می باشد فقط از نبود دموکراسی و حقوق بشر در ایران سرچشمه می گیرد. من به عنوان یک دانشجوی فعال سیاسی که بیش از ده سال در جنبش دموکراسی خواهی مردم ایران فعالیت داشته ام و در این راه برای نبود حقوق بشر درکشورم هزینه سنگینی نیز پرداخت کرده ام با شما گفتگو می کنم . اینجانب به خاطر مطالبه دموکراسی و حقوق ملت وانتقاد از رهبر مطلقه ایران در فضای گسترده عمومی سه سال زندان را تحمل کردم و هم اکنون نیز به شش سال حبس و 5 سال محرومیت از حقوق اجتماعی محکوم شده ام.چهار صد روز از سه سال را در سلولهای انفرادی سپری کردم که یک سال آن به طور پیوسته بود . در این دوران مورد شکنجه های جسمی و روحی سنگینی قرار گرفتم . بی خوابیهای متوالی را تجربه کردم که یک مورد آن 4 روز متداوم بود . با چشمان بسته مورد تهاجم فیزیکی قرار گرفتم،مكرر به اعدام تهديد شدم و تلاش براي وادار كردن به نوشتن وصيت نامه در صحنه سازی برای اعدام مصنوعی را تجربه کردم تا در قبال همه این فشارها ,مجبور شوم در برابر دوربین تلوزیون از عقاید و دیدگاههایم تبری جسته و از رهبری مطلقه ایران معذرت خواهی کنم . حضار محترم ؛ این تنها تصویر کوچکی از نقض حقوق بشر و برخورد غیر انسانی حکومت با مخالفین و دگراندیشان است . نمونه های بسیار و تکان دهنده دیگری وجود دارد که تجربه خود را در برابر آنان ناچیز می دانم . خانمها و آقایان به من اجازه دهید تا تصویری اجمالی از وضعیت نامناسب کنونی ایران را برای شما توضیح دهم .جایی که روزنامه های مستقل حق انتشار ندارند و روزنامه نگاران مستقل به جرم بیان واقعیتها روانه زندان می شوند , مخالفین سیاسی و فعالین جامعه مدنی به حبس افکنده شده و یا مورد اذیت و آزار قرار می گیرند وبرخی از آنها نیز اعدام شده یا قربانی تروریسم دولتی می شوند , وکلای وظیفه شناس و شجاع دادگستری برای ایستادگی در برابر اقدامات ستمگرانه دستگاه قضایی به زندان افکنده می شوند ، به احزاب ، سندیکاها و اتحادیه های صنفی مستقل اجازه فعالیت داده نمی شود، مردم حق دسترسی آزاد به اطلاعات را ندارند ، دانشجویان به خاطر انتقاد و اعتراض روانه زندان می شوند یا از تحصیل محروم می شوند یا مورد تهاجم فیزیکی گروههای فشار قرار می گیرند و دوربین ها مانع از آن می شود که حتی در خوابگاه های خود احساس آرامش و امنیت کنند , تبعیض های جنسیتی – عقیدتی و قومیتی جامعه را رنج می دهد، انتخابات آزاد وجود ندارد . فقر، بی عدالتی و اختلاف طبقاتی در جامعه موج می زند .ودر یک کلام , اقلیتی منفعت طلب در پرتو حاکمیتی ایدئولوژیک و انحصار نهادهای امنیتی - قضایی - نظامی و اقتصادی اکثریت مطلق مردم ایران را به بند کشیده است . اما در برابر دست اندازیها و تعرض های حکومت ؛ مقاومتی جدی در جامعه ایران وجود دارد که در قالب جنبش دموکراسی خواهی از پویایی و پشتوانه اجتماعی گسترده ای برخوردار است .علی رغم اینکه این جنبش از سابقه ای قریب به یک قرن برخوردار می باشد اما به دلیل ریشه دار بودن مناسبات استبدادی و برخی از زد وبند های اقتصادی جامعه جهانی و ترجيح كسب امتيازات مقطعي به جاي حل اصولي موضوع ، هنوز به موفقیت دست نیافته است .من در حضور حضار محترم در کنگره امریکا اعلام می کنم اکنون زمان حمایت عملی و معنوی جامعه بین المللی از مطالبات دموکراتیک مردم ایران در چهارچوب منافع ملی،حفظ تمامیت ارضی ، استقلال کشور ، جدایی دین از حکومت و مشی مسالمت آمیز فرارسیده است . رویکرد نظامی چه به صورت محدود یا نامحدود نمی تواند پاسخگوی رفع نگرانیهای جامعه بین المللی نسبت به برنامه های هسته ای جمهوری اسلامی چه در کوتاه مدت و یا دراز مدت باشد. چرا که دولت ایران از جنگ استقبال می کند. علاوه بر این در چنین شرایطی قربانی اصلی مردم ایران ومطالبات دموکراسی خواهانه آنان می باشد . از طرف دیگر هرگونه سازش و کسب امتیازهای مقطعی با حاکمیت غیردموکراتیک و بنیاد گرای ایران به آن امکان می دهد تا مردم ایران را هرچه بیشتر سرکوب كند و با عبور از شرایط بحرانی و اتلاف زمان به تقویت خود پرداخته و جهان را با خطرها و تهدیدهای بزرگتری در آینده مواجه سازد . حمایت و همراهی با جنبش دموکراسی خواهی ومسالمت آمیز مردم ایران، کلید صلح و آرامش پایدار در منطقه پرتلاطم و استراتژیک خاور میانه است . از آنجاییکه این دولت نماینده واقعی مردم ایران نمی باشد لذا جامعه بین المللی می تواند ازطریق شورای امنیت سازمان ملل متحد یاریگر مردم ایران در دستیابی به حکومتی دموکراتیک و مبتنی بر اعلامیه جهانی حقوق بشر باشد . در این صورت مردم صلح طلب وجهان دوست ایران می توانند خواست خود در برگزاری یک انتخابات آزاد به منظور تدوین قانون اساسی جدید با نظارت نهادهای بین المللی و مشارکت تمامی گرایشات دموکراسی خواه و معتقد به تمامیت ارضی و منافع ملی ایران را به حاکمیت اقتدارگرای جمهوری اسلامی تحمیل کند . در پایان از تمامی افرادی که فرصت حضور در کنگره امریکا و گفتگو با شما بزرگواران را براي اینجانب فراهم كردند تشکر و سپاسگزاری می کنم . سخنراني عطري در ابتدا لازم می دانم خوشحالی و خشنودی خود را از حضور در جمع شما در کنگره امریکا ابراز نمایم . من به عنوان یک فعال دانشجویی که 10 سال عضوی از جنبش دموکراسی خواهی مردم ایران بوده و برای دفاع از دموکراسی خواهی و حقوق بشر بارها مورد ضرب و شتم وبازداشت قرار گرفته ام و اکنون نیز به صورت غیابی به 7 سال زندان و 5 سال محرومیت از حقوق اجتماعی محکوم شده ام , با شما سخن می گویم . خانم ها و آقایان , من می خواهم توضیح بدهم چگونه اصلاحات در درون ساختار جمهوری اسلامی شروع و سپس شکست خورد و چرا تدوین قانون اساسی جدید مبتنی بر اصول دموکراسی و حقوق بشر و حفظ تمامیت ارضی کشور مورد توجه جامعه ایران قرار گرقته است . قریب به 9 سال پیش جامعه ایران در عرصه داخلی و بین المللی در شرایط بسیار نامطلوبی قرار داشت . در عرصه داخلی حکومت به خاطر فقر، فساد و خفقان سیاسی و محدودیت آزادیهای اجتماعی ومنع فعالیت های صنفی گرفتار بحران های متعدد بود . همچنین در عرصه بین المللی سفرای اروپایی به دلیل متهم شدن مقامات عالی رتبه وقت جمهوری اسلامی در ترور شخصیت های سیاسی مخالف در خارج از کشور، ایران را ترک کرده بودند . با استفاده از این شرایط ، جنبش دانشجویی همراه با روشنفکران و برخی از گروههای سیاسی تحول خواه , پایه گذار حرکت رفورمیستی دوم خرداد شد. به دلیل امکان ناپذیری گزینه های دیگر تصور می شد ، می توان با استفاده از ساز و کارهای قانونی به اصلاح مسالمت آمیز حکومت دست یافت . بنابراین خاتمی از آستانه دانشگاه و جنبش دانشجویی با شعار جامعه مدنی ، قانون گرایی و مردم سالاری قدم به کاخ ریاست جمهوری گذاشت . پس از روی کار آمدن دولت اصلاحات ؛ گام بعدی در انتخابات مجلس ششم با انتخاب بیش از 3/2 نمایندگان اصلاح طلب برداشته شد . در مسیر تعقیب برنامه های اصلاحات، طرح اصلاح قانون مطبوعات که سرفصل برنامه های مجلس اصلاحات بود با حکم حکومتی ودخالت غیر قانونی رهبر جمهوری اسلامی از دستور کار مجلس خارج شد و تمکین نمایندگان اصلاح طلب مجلس به اين دخالت غيرقانوني نخستین آسيب جدی را به کارامدی اصلاح از درون وارد کرد. پس از آن با وتو شدن مصوبات اصلاح طلبانه مجلس توسط شورای نگهبان از یک سو و فعال شدن مجمع تشخیص مصلحت نظام در زمینه قانونگذاری از سویی دیگر , عملا مجلس نقش قانونگذاری خود را از دست داد به نحوي كه از اصلي ترين كاركرد يك پارلمان واقعي يعني قانونگذاري بازماند. حضار گرامی، موفقیت هر حرکت رفورمیستی در داخل سیستم مستلزم ظرفیت اصلاح پذیری آن سیستم و نرمش حکام آن می باشد .اما متاسفانه ساختار حقیقی و حقوقی جمهوری اسلامی از چنین ظرفیتی برخوردار نبود و لذا رهبری مطلقه جمهوری اسلامی با فعال کردن نهادهای تحت امر خود به سرکوب حاملان و حامیان اصیل جنبش دموکراسی خواهی پرداخت و نشان داد که رهبری نظام نه تنها حاضر به پذیرش الزامات دموکراسی نیست بلکه به دنبال توسعه اختیارات فراقانونی خود می باشد . این مسئله ثابت کرد که رئیس جمهور و پارلمان اختیاری مستقل از اراده ولی فقیه ندارند .درچنین وضعیتی رهبری با دخالت نیروهای نظامی و بازرسهای شورای نگهبان و در غیاب حضور مردم که نمی خواستند رای آنها زینت بخش حکومت ولایت فقیه شود مجلس هفتم و دولت احمدی نژاد را تشکیل داد . بنابراین جنبش دانشجویی پروژه اصلاحات در درون حکومت و با استفاده از ابزارهای آن را تمام شده تلقی کرد و با تاکید بر انحراف اصلاحات از مسیر اصلی خود که محدود کردن اختیارات فراقانونی ولایت فقیه و شكل گيري حاكميت دموكراتيك بود، با شعار دموکراسی و حقوق بشر پرچمدار طرح اصلاحات ساختاری وتغییر قانون اساسی شد . خانم ها و آقایان امروز جامعه جهانی باید دریافته باشد که حکومت ولایت فقیه در ایران با توجه به ایدئولوژی ستیزه جویانه خود طرف قابل اطمینان ومتعهدی برای مذاکره و تفاهم نمی باشد . بنابراین بنده هم تاکید می کنم مناسبترین راه برای تامین منافع متقابل مردم ایران و جامعه جهانی ,شکل گیری یک حکومت دموکراتیک و مبتنی بر حقوق بشر در ایران می باشد . انتظارمردم ایران از جامعه جهانی اینست که آنان را در تحمیل یک انتخابات آزاد به جمهوری اسلامی تحت نظارت نهادهای بین المللی و با حضور تمامی نیروهای اپوزیسیون درچارچوب تمامیت ارضی ایران یاری دهند.بنابراین اروپا و امریکا نباید به دنبال راه حلی باشند که فقط مشکل خود انها را حل نماید . همانطور که شاعر گرانپایه ایرانی می گوید :بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند/چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار / من از کلیه کسانی که فرصت سخنرانی در کنگره آمریکا را به من دادند , تشکر می کنم . در حاشيهعلی افشاری و اکبر عطری دو هفته قبل در پاسخی به خبر منتشر شده در روزنامه کيهان ضمن تکذيب اطلاعات آن خبر نوشتند "ما فرزندان این ملک و سرزمینیم و تحت هر شرایطی زندگی در آ ن را ترجیح می دهیم . ریشه ما در آنجاست. اگر قرار باشد کسانی از کشور بروند قطعاٌ گردانندگان روزنامه کیهان که سایه نا میمونشان بر سر میهن و مردم سنگینی می کند, در اولویت خواهند بود. در پایان به مسئولین روزنامه کیهان متذکر می شویم که بدانند همیشه در سایه مصونیت قضایی و امنیتی و بر خوردار از حمایت ساختار قدرت نخواهند بود و دیر یا زود می بایست پاسخگوی اعمال مخل حقوق , غیر اخلاقی و آزادی ستیزانه خود باشند ." کيهان در خبر خود ادعا کرد که افشاری و عطری به طور غيرقانونی از کشور خارج و به انگلستان پناهنده شده اند، در توضيح اين دو دانشجوی فعال سياسی مشخص شد که آن ها از مرزهای قانونی کشور به طور قانونی خارج شده و هرگز به انگلستان سفر نکرده و طبعا پناهنده هم نشده اند. علي افشاري، عضو شوراي مركزي دفتر تحكيم وحدت دو ماه پيش مطابق خبر خبرگزاری ايلنا به منظور ادامه تحصيل، به ايرلند سفر كرد. ايلنا خبر داده بود که پيش از وی سعيد رضوي‌‏فقيه و اكبر عطري، از اعضاي مركزي دفتر تحكيم وحدت نيز به منظور ادامه تحصيل به خارج از كشور سفر کرده بودند. خانم فاطمه حقيقت جو نماينده جنبش دانشجوئی در مجلس ششم نيز همان زمان برای تحصيلات تخصصی خود عازم آمريکا شد. چند روز بعد از سفر افشاری دادگاه انقلاب اسلامی تهران برای وی حکم شش سال حبس و سه سال محروميت از حقوق اجتماعی صادر کرد و به وی اتهام اجتماع وتباني با گروه‌‏ها و افراد ديگر از جمله نيروهاي ملي‌‏مذهبي براي انجام اقداماتي عليه نظام مقدس جمهوري اسلامي و برگزاري نشست‌‏هاي فراواني از جمله نشست انسداد سياسي در دانشگاه صنعتي اميركبير زده شده بود. علی عطری نيز به شش سال حبس و شش سال محروميت از حقوق اجتماعی محکوم شده است.چند روز پيش از برگزاری نشست "افق های دمکراسی در ايران" در سنای آمريکا، در خبرها آمده بود که فاطمه حقيقت جو بر اساس مصلحت بينی جبهه مشارکت که وی از اعضای فعال آن است از شرکت در اين همايش خودداری کرده است. همايش برپا شده در کنگره از جمله چند گردهم آئی است که در ماه های گذشته با موضوع بررسی وضعيت ايران در ايالات متحده برپا می شود . به نظر می رسد با تاسيس اتاق ايران در وزارت خارجه آمريکا و اختصاص مبالغی که برای پيش برد دموکراسی در ايران از سوی کنگره اختصاص يافته ، از اين پس اين گونه همايش ها بيش از اين خواهد بود. در همايش افق های دموکراسی در ايران به جز عده ای از سناتور ها و اعضای کنگره و تعدادی از فعالان سياسی ايرانی هم حاضر بودند.

3.3.06

نامه ای فراتر از حرف

نامه ای فراتر از حرف سخنی با اهل قلم و هنر
الاهه بقراط
این بار روی سخن من نه با احزاب و افراد و فعالان سیاسی که بیش از اندازه به خیالات خود مشغولند و به آهستگی و رخوتی باور نکردنی در کابوسی که همگان را فرا گرفته است، خمیازه کشان از خواب ایدئولوژیک و رؤیای صد در صدی خود بیدار می شوند، بلکه با نویسندگان، روزنامه نگاران و هنرمندان نامدار ایران است. بر «نامدار» بودن آنان تأکید می کنم، زیرا چه ما را خوش بیاید یا نیاید، آنان که نام خود را مدیون سالها تلاش و جوهر آثار و پذیرفته شدن خویش از سوی عموم هستند، چه با نظرات آنها موافق باشیم چه نباشیم، همواره کفه ترازو را سنگین تر می کنند و بی رودربایستی، نمی توان هر آن کسی را که قلم به دست گرفت، در کنار آنها قرار داد. از این رو «فعالان سیاسی» که چیزی می نویسند در این مقوله نمی گنجند. ****** دو هفته پیش یکی از خوانندگان کیهان به تلفن همراهم زنگ زد و یک پیشنهاد سیاسی را مطرح کرد و از من خواست تا آن را عنوان و پیگیری کنم. به نظرم پیشنهادش جالب آمد. به او گفتم خودش آن را همان گونه که برای من گفته است، بنویسد و به مطبوعات و رسانه ها بفرستد. قبول نکرد چرا که معتقد بود کسی به حرفش گوش نمی دهد و اگر این پیشنهاد از سوی افرادی مطرح شود که خود نویسنده و روزنامه نگارند، شکل و دامنه دیگری خواهد داشت. من گفتم روی پیشنهادش فکر خواهم کرد. و فکر کردم. در تمام این روزها که رهبر حماس به دنبال قطع کمک های مالی آمریکا و اروپا، برای چاپیدن درآمد ملی مردم ایران به تهران و نزد خامنه ای رفت و اطمینان یافت که نباید نگران باشد، در روزهایی که اعلام شد ایران بالاترین شمار معتادان را در جهان دارد و از بزرگترین زندان های آزادی بیان و مطبوعات است، و در روزهایی که زندانیان سیاسی تهدید شدند اگر پرونده اتمی جمهوری اسلامی به شورای امنیت برود، همه شان اعدام خواهند شد و همزمان حجت زمانی را که از سه سال پیش در زندان بود اعدام کرده و حکم اعدام برای چند نفر دیگر صادر کردند و دوباره به پیگرد و دستگیری نویسندگان و روزنامه نگاران پرداختند، و در همان روزهایی که شهردار تهران برای ساختن بزرگراه با خونسردی دستور قطع هزاران درخت در پارک جنگلی لویزان را داد، در تمام این روزها همراه با دهها خبر و نگرانی کوچک و بزرگ که زندگی فردی آدمی را در سایه قرار می دهند، به آن پیشنهاد فکر می کردم و به این موضوع که آیا آن را بنویسم یا ننویسم؟ آنچه در زیر می خوانید، پرورده آن پیشنهاد است، اگرچه تردید دارم گوش شنوایی وجود داشته باشد! تنها یک نفر 27 سال پیش تنها یک زن نویسنده و «غیر سیاسی» بود که آنچه را باید دیده و درک می شد، دید و دریافت و آن را در یک مقاله تاریخی و فراموش ناشدنی فریاد زد. بی تردید افراد زیادی از جمله در میان مردم عادی خطر را احساس کرده بودند و مانند او فکر می کردند، لیکن این مهشید امیرشاهی نویسنده، طنزپرداز و به راستی «دخت دخو» بود که در نخستین روزهای بهمن 1357 پیش از آنکه آوار انقلاب بر سر مردم خراب شود در مقاله ای به نام «کسی نیست از بختیار حمایت کند؟» در روزنامه «آیندگان» که در مدتی کوتاه پس از انتشار به ارگان «روشنفکران» تبدیل شده بود، چنین نوشت: «من تا امروز به هیچ روزنامه و نشریه ای مطلبی نداده ام که حال و هوای سیاسی داشته باشد، شاید به این دلیل که تا امروز در مملکتم به سیاستمداری چون شاپور بختیار برنخورده بودم که بدانم سیاست الزاما مغایر شرافت، صمیمیت و وطن پرستی نیست. من تمام این صفات، شرافت، صمیمیت و وطن پرستی را در آقای شاپور بختیار سراغ کرده ام. به علاوه به سرافرازی و آزادگی او مؤمنم. من ایمان دارم که اگر امروز او را از صحنه سیاست مملکتمان برانیم خطایی کرده ایم جبران ناپذیر و نابخشودنی.» امیرشاهی از آنجا که می دانست بر خلاف جریان آب شنا می کند و همگان، حتی به اصطلاح خردمندان مملکت به شدت دچار «انقلابزدگی عمومی» شده اند در همان مقاله تأکید کرد: «من از تنها ماندن هرگز هراسی به دل راه نداده ام. ولی این بار می ترسم، نه به خاطر خودم، بلکه به خاطر آینده این ملک، و سرنوشت همه آنها که دوستشان دارم.» ترس مهشید امیرشاهی واقعی بود. او تنها ماند. کسی از بختیار حمایت نکرد و اعتراف می کنم که من دانشجو نیز از آنانی بودم که در خیابان های تهران علیه بختیار فریاد زدم و او را «نوکر بی اختیار» خواندم. لازم نبود مدت زیادی بگذرد تا آشکار شود که بختیار، که چند سال بعد توسط قاتلان فرستاده شده از سوی جمهوری اسلامی در پاریس مُثله شد، در آن شرایط یک فرصت تاریخی به شمار می رفت، به شرطی که مهشید امیرشاهی تنها نمی ماند و به شرطی که یاران بختیار وی را تنها نمی گذاشتند و به جبهه «مشروعه خواهان» و حکومت اسلامی نمی پیوستند تا پس از چندی توسط تازه به قدرت رسیدگان با فضاحت از مقام و مسئولیت بادآورده برکنار و چون دستمال مستعمل به گوشه ای انداخته شوند. امروز اما شرایط ایران و جهان با بهمن 1357 بسیار متفاوت است. کمتر کسی است نسبت به این رژیم امیدی داشته باشد. گذشته از آنکه این رژیم را نشایست که با رژیم گذشته مقایسه کرد، لیکن یک صدای حتی کمی شجاع و کمی خردمند هم که شباهتی اندک به «بختیار» داشته باشد، از درون این رژیم شنیده نمی شود. علاوه بر یکصدایی جهان علیه جمهوری اسلامی، حتی زبان «اصلاح طلبان» دو آتشه نیز علیه ولی نعمتان خود به تدریج تندتر می شود و افرادی که تا همین دیروز چیز دیگری می گفتند، لحن کلامشان تغییر کرده و به ناگهان با دید دیگری به تاریخ معاصر ایران و بحث و جدل هایی که در باره رویدادهای آن رایج است، می نگرند. به خوبی می توان دریافت چیزی در حال زیر و رو شدن است. امروز هیچ کس مانند مهشید امیرشاهی در آن روزها تنها نیست. همه هستند و حضور دارند، لیکن دردا که همه با همند و تنهایند! چرا که نه؟ ایران از درون با اعتیاد و فساد و بیکاری و فقر و شارلاتانیسم و روان پریشی می پوسد و ویران می شود. از بیرون با تحریم و جنگ روبروست. تلاش احزاب و فعالان سیاسی لاک پشت وار است و به نظر می رسد سیر رویدادها به زودی از تلاش آنها سبقت گیرد. از همین رو، بر اساس پیشنهاد آن خواننده کیهان، این بار روی سخن من نه با احزاب و افراد و فعالان سیاسی که بیش از اندازه به خیالات خود مشغولند و به آهستگی و رخوتی باور نکردنی در کابوسی که همگان را فرا گرفته است، خمیازه کشان از خواب ایدئولوژیک و رؤیای صد در صدی خود بیدار می شوند، بلکه با نویسندگان، روزنامه نگاران و هنرمندان نامدار ایران است. بر «نامدار» بودن آنان تأکید می کنم، زیرا چه ما را خوش بیاید یا نیاید، آنان که نام خود را مدیون سالها تلاش و جوهر آثار و پذیرفته شدن خویش از سوی عموم هستند، چه با نظرات آنها موافق باشیم چه نباشیم، همواره کفه ترازو را سنگین تر می کنند و بی رودربایستی، نمی توان هر آن کسی را که قلم به دست گرفت، در کنار آنها قرار داد. از این رو «فعالان سیاسی» که چیزی می نویسند در این مقوله نمی گنجند. آری، با شما، شاعران، نویسندگان، روزنامه نگاران، نقاشان، طراحان، کارگردانان، فیلمبرداران، آوازخوانان، آهنگسازان، ترانه سرایان، با شما اهل قلم و هنر سخن می گویم. گمان می کنید تا کنون چند نامه سرگشاده و بیانیه و فراخوان و غیره از سوی گروهها و احزاب و افراد سیاسی و حتی اهل قلم و هنر خطاب به زمامداران غاصب و مغضوب از خامنه ای و شاهرودی تا منتظری، از خاتمی تا احمدی نژاد، خطاب به شخصیت ها و سازمان های بین المللی و احزاب کشورهای دیگر از کوفی عنان و ماندلا تا حزب سبز آلمان و حتی جرج بوش نوشته شده است؟ آیا زمان آن نرسیده است یک بار هم شده نگاه خود را بگردانیم و آنها را که نه تنها به آرمان و اهداف ما نزدیکتر، بلکه با ما هم سرنوشت هستند، ببینیم؟ چه اشکالی دارد نویسندگان و روزنامه نگاران و هنرمندان یک بار هم شده نامه سرگشاده ای به یک شخصیت ملی، میهن دوست و دمکرات مانند رضا پهلوی بنویسند؟ آیا آنها خود را به خامنه ای و خاتمی، یا منتظری و سبزهای آلمان و جرج بوش نزدیکتر احساس می کنند؟ اگر توده ای و چریک فدایی و مجاهد و حزب اللهی چماق به دست و بالا روندگان دیوار سفارت آمریکا و فلان آیت الله و حجت الاسلام و کارگزاران حکومت اسلامی و همه انقلابیون سابق این ظرفیت را داشته باشند که به اردوگاه دمکراسی و حقوق بشر بپیوندند، آیا عاقلانه نیست بیندیشیم ادعای آزادی خواهی را از سوی فردی مانند رضا پهلوی که هرگز هیچ کدام از اینان نبوده و نیست، با اطمینان و آسودگی بیشتری می توان پذیرفت؟! آیا نمی توان در یک نامه سرگشاده به رضا پهلوی با یادآوری تعهدات وی که خود بارها پایبندی خویش را به آنها اعلام کرده است، پشتوانه مسئولیت عظیمی شد که او و هر یک از ما بر دوش داریم؟ آیا بحث و حرف و این همه تولید انبوه سخن و گفتگوی بی پشتوانه که روزانه در مطبوعات و رسانه های الکترونیک انتشار می یابد، و راه به جایی نمی برد جز اینکه همواره «حق و حقیقت با من است»، کافی نیست؟ آیا چنین نامه ای در کنار همه تلاش هایی که برای تشکل و پیشبرد مبارزه علیه جمهوری اسلامی توسط احزاب و افراد سیاسی صورت می گیرد، یک گام مهم در راه اتحاد همه دمکرات های ایران (تأکید می کنم: «دمکرات های ایران») فارغ از هر ایدئولوژی و دین و قوم و حزب وگروه نیست؟ چرا، هست! فقط کمی شهامت می خواهد. شهامتی مانند آنچه مهشید امیرشاهی در آستانه ورود آیت الله خمینی به ایران نشان داد. شهامتی که بی جواب ماندنش ما را به فاجعه بیست و هفت ساله کشاند. به این پیشنهاد فکر کنید. همواره زمانی می رسد که پایه های دیکتاتوری را آنچنان موریانه نخوت خورده است، که بر خلاف ادعای کسانی که با خونسردی «تحلیل» می کنند: دوره احمدی نژاد هم خواهد گذشت و به زودی همه چیز آرام خواهد شد، گاه از امروز تا فردا هیچ چیز روی هم بند نخواهد ماند. می دانم برای اهل قلم و هنر داخل کشور محدودیت های شدید وجود دارد. اما کسانی از تبار سیمین بهبهانی وجود دارند که با نگرانی از جسم بیمارش برایش عمر طولانی آرزو می کنم تا روزی، نه شاید دور، بی «محابا» شعرش را در میدان واقعا آزادی بخواند. در خارج از کشور اما شما، آری، شما شاعران و نویسندگان و روزنامه نگاران و هنرمندان نامدار، به این پیشنهاد فکر کنید. حرمت و تأثیر اهل ادب و هنر در همه جهان و در طول تاریخ همواره بسی ارجمندتر و پایدارتر از اهل سیاست بوده است. حال نوبت شماست. احزاب و گروهها هنوز نمی توانند از چنبره ایدئولوژیک خود بیرون آیند. پرچم لگدمال شده آزادی و اتحاد را شما بردارید! شما، آری شما، نهراسید از اینکه نامتان در کنار نام یک هموطن دمکرات دیگر، چپ یا راست، جمهوری خواه یا مشروطه طلب، قرار گیرد. شما تافته جدابافته نیستید و با «جمهوری» یا «مشروطه» چیز تازه ای کشف نکرده اید. برای تاریخ و مردم ایران هم مواضع ایدئولوژیک شما اصلا اهمیتی ندارد. و شما که هنوز ادامه جمهوری اسلامی را به تغییر رژیم ترجیح می دهید، به این پیشنهاد فکر کنید. یک بار اشتباهی کردید که هرگز نمی توانید جبرانش کنید. دست کم اشتباه دوم را مرتکب نشوید! ایران در خطر است. به میدان واقعیت و عمل بیایید! با این نامه عمل کنید! نامه ای فراتر از حرف بنویسید

در راه جايگزين

در راه جايگزين
داريوش همايون: پنجشنبه ۴ اسفند ١٣٨۴ – ٢٣ فوريه ٢٠٠٦
در محافل ايرانی، و در امريکا از همه جا بيشتر، اين روز‌ها سخن از ضرورت يک جايگزين برای جمهوری اسلامی بسيار به گوش می‌رسد. امريکائيان بهترين راه برطرف کردن مشکل اتمی حکومت اسلامی را در تغيير رژيم می‌دانند و برای ايرانيان بيشمار نيز چنان گزينه ای بر تحريم يا از آن بد‌تر جنگ برتری دارد. سياستگزاران بين المللی و رسانه‌های مهم خارجی می‌گويند و می‌نويسند که اگرچه روی کار آمدن رژيمی ديگر برای همه و بويژه ايرانيان بهتر است، جايگزينی (آلترناتيو) برای اين رژيم نمی‌توان يافت. از اين بديهی‌تر حقيقتی نيست که اگر جايگزين باورپذيری برای رژيم باشد هم مبارزه شدت و تاثير بيشتر خواهد يافت و هم پشتيبانی از آن در هر جا خواهد جوشيد. جايگزين باورپذير نيز جز گروهی از بهترين نمايندگان طيف مخالفان دمکرات و آزاد انديش حکومت اسلامی که بر اصولی به توافق رسيده باشند نمی‌تواند بود.مانند همه حقيقت‌های بديهی در اجتماع و سياست، به عمل درآمدن اين يک نيز به هيچ روی آسان نيست و در ميان مردم ما از بسياری جا‌ها دشوار‌تر است. به محض بيرون رفتن از کليات، رسيدن به هر نتيجه ای در پيچيدگی ملاحظات گوناگون و گاه نا مربوط می‌افتد و پافشار‌ترين کسان را منصرف می‌سازد. بارها برای رسيدن به چنان تفاهمی کوشيده اند و سودی نداشته است. اين بار فوريتی به موضوع داده شده است و فوريت با خود گونه ای اجبار می‌آورد. ايرانيان که حساسيتی غير عادی به نقش قدرت‌ها دارند متقاعد شده اند که زمان تغييرات بزرگ رسيده است. آماده بودن برای تغييرات اکنون ورد زبان‌هاست. مانند نخستين سال‌های پس از انقلاب، تماس‌ها در ميان نام‌ها، و هر جا بتوان، با مقامات موثر در حکومت‌های غربی برقرار شده است. دو دسته بويژه سخت درکار کشاندن امريکا به مداخله در ايران هستند. سازمان‌های قومی تجزيه طلب می‌کوشند آن کشور را متقاعد سازند که می‌توان با جدا کردن بخش‌هائی از ايران جمهوری اسلامی را به زانو در آورد. مجاهدين خلق با صرف پول و فشار آوردن بر کنگره امريکا نخست درپی درآوردن خود از فهرست سازمان‌های تروريست هستند تا بعد بتوانند پيشرو لشگر امريکا شوند و تجربه هژده سال پيش را با نيرو‌های متجاوز عراقی اين بار بهتر تکرار کنند. هردو دسته پشتيبانانی در پاره ای محافل حکومتی يا نزديک به حکومت‌های خارجی دست و پا کرده اند. از آنها گذشته سلطنت طلبان اند که دسترسی کمتر و پراکندگی بيشتر دارند. تا آنجا که بتوان ديد هيچ کدام از نظرسياستگزاران خارجی باورپذير نيستند. تجزيه ايران کابوس امريکا نيز هست که همين يک انفجار بزرگ‌تر را در همسايگی عراق کم دارد؛ و در اين عصر دمکراسی به عنوان پادزهر تروريسم، از مجاهدين خلق جايگزين نامناسب‌تری برای جمهوری اسلامی نمی‌توان يافت.سازمان‌های قومی تجزيه طلب با مشکل نداشتن زمينه حتا در ميان "ملت"‌هاشان روبرويند که خود را ايرانی و پايبند يکپارچگی ملت و سرزمين ايران می‌دانند؛ و مجاهدين يا به قول يک نويسنده محافظه کار امريکائی "هيولا‌های کوچک" با سوابق تروريستی و مزدوری صدام حسين و روحيه و برنامه سياسی و سازمان بندی توتاليتر خود درست همان چيزی هستند که طرح خاور ميانه بزرگ بوش با آن در جنگ است. (به قول معروف درباره حزب کمونيست شوروی، هيچ چيز پيش بينی ناپذير‌تر از گذشته مجاهدين خلق نيست.) در عراق به اندازه کافی اسناد به دست نيرو‌های متفق افتاده است و تلاش‌های مجاهدين خلق برای اختراع دوباره خود به جائی نخواهد رسيد. امريکائيان هرچه هم نا آشنا به منطقه، آن اندازه از درگيری پر هزينه خود با خاور ميانه اسلامی درس گرفته اند که با کشوری کليدی مانند ايران بازی کنند و عنان خود را به دست رونوشت‌های باطل‌تر از اصل امثال چلبی بدهند. برای آنها همين بس که از هر ايرانی معمولی بپرسند.در اين آشفته بازار، بخت بيشتر با نيرو‌هائی است که کمتر از همه برای عرضه کردن خود به امريکائيان دست و پا می‌زنند. نيروهای آزادی و حقوق بشر، گروه‌های اجتماعی در نبرد سياسی با رژيم اسلامی در درون، و آنها که می‌کوشند پلی ميان پيکار سراسر خطر در درون و آزادی عمل در بيرون بزنند، چه در چشم مردم ايران و چه در چشم قدرت‌های خارجی اعتبار بيشتر دارند. در ايران ما هم اکنون يک نيروی مخالف جمهوری اسلامی داريم که پيوسته قوی‌تر و دمکرات منش‌تر می‌شود. مبارزه ای که اکنون درگرفته است بر زمينه‌های استوار زندگی روزانه قرار دارد. گروه‌های اجتماعی مصممی برای بهبود شرايط خود و رفع ستمی که مانند هوای آلوده تهران تنفس را دشوار می‌سازد مبارزه می‌کنند. در هر گوشه رهبرانی پديدار شده اند که تا بازی کردن با جان خود می‌روند.جايگزين جمهوری اسلامی نيروهائی هستند که لشگر کشی امريکا را برای رهانيدن خود از فساد و جنايت آخوند و سردار و بسيجی لازم ندارند. به آنها هر کمکی را که بتوان می‌بايد رسانيد و اينجاست که نقش مبارزان بيرون می‌تواند برجسته شود. ما با ادعای رهبری دانشجو و کارگر و معلم ايرانی، و نيروهای اجتماعی-سياسی شگرفی که در حال شکل گرفتن هستند چيزی بر اين مبارزه نخواهيم افزود. هر شخص يا گروهی می‌تواند با پيش انداختن خود در ميدان غوغا چند گاهی سر و صدائی برپا کند ولی با ادعای بی امکانات نه امريکا و غرب را می‌توان پشت سر خود آورد، نه مردم ايران را. وسيله اصلی مبارزه در ايران است ــ در صف‌های تظاهراتی که سرکوب می‌شوند و اعتصاباتی که با بازداشت‌های جمعی می‌شکنند. رهبرانی که می‌بايد در مبارزه و نه در ديدار‌ها و قول و قرار‌های ناپايدار سياست بازان پديدار شوند هم اکنون دارند بهای باورپذيری خود را بر تخت بيمارستان و در گوشه زندان با تن‌های درهم شکسته و زبان‌های بريده می‌پردازند. کار به مراحل تعيين کننده می‌رسد ولی اگر قرار باشد به رهائی مردم بينجامد بهتر خواهد بود فرصت طلبان، موقتا هم شده، کمی ميدان را به ياری رسانان بسپارند.

2.3.06

همه با هم عليه توتاليتاريسم نوين

بيانيه‌ی دوازده نفره همه با هم عليه توتاليتاريسم نوين
• ما، نويسنده، روزنامه‌نگار، روشنفكر، همگان را به مقاومت در برابر توتاليتاريسم دينی و به اعتلای آزادی، برابری فرصت‌ها و لائيسيته برای همه فرامی‌خوانيم • حوادث اخيری كه به دنبال انتشار طرح‌هايی درباره‌ی محمد در مطبوعات اروپايی رخ داد، ضرورت مبارزه برای ارزش‌های جهان‌روا را آشكار ساخت. پيروزی در اين نبرد نه با اسلحه، بلكه در قلمروی فكر ميسر می‌شود. اين نبرد، برخورد تمدن‌ها يا تضاد شرق و غرب نيست، بلكه مبارزه‌ای است ميان دموكرات‌ها و دين‌سالاران اخبار روز: www.iran-chabar.de چهارشنبه ١٠ اسفند ١٣٨۴ – اول مارس ٢٠٠۶ جهان پس از پيروزی بر فاشيسم، نازيسم و استالينيسم، در مقابل تهديد ديگری از نوع توتاليتر قرار گرفته كه اسلام‌گرايی ناميده مي‌شود. ما، نويسنده، روزنامه‌نگار، روشنفكر، همگان را به مقاومت در برابر توتاليتاريسم دينی و به اعتلای آزادي، برابری فرصت‌ها و لائيسيته برای همه فرامي‌خوانيم. حوادث اخيری كه به دنبال انتشار طرح‌هايی درباره‌ی محمد در مطبوعات اروپايی رخ داد، ضرورت مبارزه برای ارزش‌های جهان‌روا را آشكار ساخت. پيروزی در اين نبرد نه با اسلحه، بلكه در قلمروی فكر ميسر مي‌شود. اين نبرد، برخورد تمدن‌ها يا تضاد شرق و غرب نيست، بلكه مبارزه‌ای است ميان دموكرات‌ها و دين‌سالاران. اسلام‌گرايی هم‌چون ديگر انواع توتاليتاريسم‌، از ترس و محروميت تغذيه مي‌كند. واعظان كينه و نفرت با تكيه بر اين احساس‌ها، دسته‌جاتی سازمان مي‌دهند تا از اين طريق نابرابری و آزادي‌كشی بس بيشتری را حاكم گردانند. ما به صدای بلند مي‌گوييم: هيچ چيز، حتا يأس و سرخوردگي، رفتن به سوی تاريك‌انديشي، توتاليتاريسم و نفرت را توجيه نمي‌كند. اسلام‌گرايی به عنوان يك ايده‌ئولوژی ارتجاعي، هر جا كه حاكم شود، كشنده‌ی برابري، آزادی و لائيسيته است. و پيروزی آن، فرجامی جز بي‌عدالتی و سلطه نخواهد داشت: سلطه‌ی مردان بر زنان، و سلطه‌ی بنيادگرايان بر ديگران. به عكس، ما بايد كوشش كنيم تا مردمان زير ستم و قربانيان تبعيض از حقوق جهان‌روا بهره‌مند شوند. ما با «نسبيت فرهنگي» مخالفيم كه به نام احترام به سنت و فرهنگ، محروميت زنان و مردان مسلمان را از حق برابري، آزادی و لائيسيته تأييد مي‌كند. ما با وانهادن تفكر انتقادی به بهانه‌ی تقويت «اسلام‌هراسي» مخالفيم، مفهوم بي‌مقداری كه انتقاد از اسلام به عنوان يك مذهب را با تحقير مؤمنان يكسان مي‌شمارد. ما خواهان جهان‌روا شدن آزادی بيان هستيم تا فكر نقاد بتواند در همه‌جای جهان در باره‌ی هر سوء‌استفاده و هر دگمی به كار گرفته شود. ما آزادي‌خواهان و همه‌ی جان‌های آزاد تمامی كشورها را فرامي‌خوانيم تا قرن ما قرن روشنايی باشد و نه تاريك‌انديشي. امضاء كنندگان: اين هيرسی علی; شهلا شفيق; كارولين فورست; برنارد هانری لوی; ارشاد منجی; مهدی مظفری; مريم نمازی; تسليما نسرين; سلمان رشدی; آنتوان سفير ;فيليپ وال; ابن وراق معرفی امضاء كنندگان Ayann Hiris Ali سوماليايي، نماينده پارلمان اروپا، عضو حزب ليبرال .VVD سناريست فيلم Submission ، كه تئو وان گوگ به خاطر آن به دست يك اسلام‌گرا در نوامبر 2004 به قتل رسيد. او هم اكنون تحت حفاظت پليس زندگی مي‌كند. Chahla Chafiq نويسنده ايرانی در تبعيد، صاحب تأليفاتی در زمينه‌ی اسلام‌گرايی و پيامدهای اجتماعي- سياسی و فرهنگی آن، از آن جمله Le Nouvel homme islamiste, la prison politiqye en Iran اچاپ شده توسط انتشارات félin, 2002, . اخيرا مجموعه‌ای از داستان‌های كوتاه شهلا شفيق به نام Chemin et Brouillard توسط انتشارات Metropolis به زبان فرانسه منتشر شده است. Caroline Fourest جستار نويس، برنده جايزه ملی لائيسيته 2005، سردبير مجله ProChoix ﴿مدافع آزادي‌ها در برابر ايدئولوژي‌های دگماتيك و بنيادگرا﴾، نويسنده چندين اثر مرجع درباره‌ی لائيسيته و بنيادگرايی از جمله Tirs Croisés: la laïcité à l'épreuve des intégrisme juif, chrétien et musulman (avec Fiammetta Venner). و Frère Tariq, Ed. Grasset 2005 Bernard-Henri Lévi فيلسوف فرانسوی متولد الجزاير، فعال عليه هرگونه ايسم در قرن بيستم ﴿فاشيسم، ضد يهودگرايي، توتاليتاريسم و تروريسم﴾، كتاب‌های La Barbarie à visage humaine, L'Idéologie française, La Pureté dangereuse, از جمله تأليفات اوست، آخرين كتاب او به زبان انگليسی به نام American Vertigo منتشر شده است. Irshad Manji تحصيل‌كرده دانشگاه ييل، نويسنده‌ی بست سلر Musulmane Mais Libre كه فراخوان يك زن مسلمان به اصلاح دينی است. او كه در اوگاندا به دنيا آمده و اكنون در كانادا زندگی مي‌كند با تكيه بر قرآن به دفاع از آزادی بيان برخاسته است. Mehdi Mozaffari استاد دانشگاه در دانمارك است، چندين رساله درباره‌ی اسلام و اسلام‌گرايی نوشته كه از جمله مي‌توان از Authority in Islam: from Muhammad to Khomeini, fatwa: Violence and Discourtesy and Globaization and Civilizations, نام برد. Maryam Namazie نويسنده و تهيه کننده ، پناهنده سياسی در انگليس، مسئول روابط بين‌المللی حزب كمونيست كارگری ايران. او در سال 2005 از سوی انجمن ملی سكولار به عنوان شخصيت لائيك برگزيده شد. Taslima Nasreen متولد بنگلادش، پزشك، مواضع‌ او به سود زنان و اقليت‌ها موجب گشت كه توسط كميته‌ای از بنيادگرايان به نام «نابود باد تسليما»، مورد حمله قرار گيرد و به عنوان «كافر» سركوب شود. Salman Rushdie نويسنده نه رمان از جمله بچه‌های نيمه شب و آيه‌های شيطاني، و اخيراً Shalimar le clown . او برنده ده‌ها جايزه ادبی بوده است: Booker Prizew Whitbread Prize for best Novel, Germany's Author of the Year Award, European Union's Aristeion Prize, Budapest Grand Prize for Literature, Premio Mantova, Ausrian State Prize for European Literature. ، او دارای نشان Ordre des Arts et Lettre ، استاد افتخاری دانشگاه ام. آي. تي، رئيس انجمن قلم امريكا نيز هست. كتاب‌های او تاكنون به چهل زبان ترجمه شده است. Antoine Sfeir متولد لبنان و مسيحی كه برای زندگی در كشوری جهان‌گرا و لائيك مليت فرانسوی گرفته است. او مديريت مجله Cahiers de l'Orient را به عهده دارد و چندين اثر مرجع درباره‌ی اسلام‌گرايی منتشر كرده است. از جمله: Les Réseaux d'Allah(2001), Liberté, égalité, Islam: la république face au communautarisme(2005). Philippe Val مدير نشريه Charlie Hebdo . Ibn Warraq نويسنده كتاب Pourqoi je ne suis pas musulman و Living Islam: Apostates Speak Out, و The Origins of the Koran; او محقق انستيتوی نيويورك است و در زمينه منشاء اسلام و كتاب مقدس آن كار مي‌كند.